unknown

کاش یه قرصی بوود.ادم میخورد و سریع اتفاقای ناجور زندگیش,تا 8 ساعت یادش بره....بعد اگه دلش میخواست,دوباره میخورد که هی یادش بره که هی یادش بره....

رفتم واسه خودم سلانه سلانه چای دم کردم و ریختم و گذاشتم روبرم که همونطور که میخونم,چای هم بخورم...ولی دارم بجاش هی غصه میخورم هی غصه میخورم.....

خوب شد الان متوجه اوضاع شدم...اره الان بهتر از بعدنه....

اون دوتااا,اون دوتااا,خدایااا....از دستم تنها کاری که برمیاد,دعا کردنه....برای اون دوتااا...برای خودم و امثال من که از این اتفاقای ناجور براشون افتاده و یا در اینده ی نه چندان دور میوفته....crying

۵ نظر ۱ لایک

از سینوزیت گرفته تا تولد صین....

اخرش این سرماعه خوب که نشد هیچ...منم زجرکش کرد که هییچ....تبدیل به سینوزیت شد خیر ندیده...اااه

واسه تولد صین هرچیی گشتم و گشتم که یه شال خوشرنگ و لعاب گیرم بیااد نیومد که نیومد...

رفتم براش کتاب بخرم....یه رمان خارجی خریدم ولی ترجمه شدش...میخواستم دوتا بخرم ولی از اونجایی که خودم تو این زمینه هییچ تجربه ای ندارم,به همون یدونه اکتفا کردم و خلااص....

بعدش خواستم گل هم بخرم براش...

صبح قبل کلاس رفتم دنبال گل,چندتا مغازه که بسته بود.اونیم که باز شده بودفقط  یه 4 تا گل رزهاش خوب بودن.دیگه گفتم بیچ که میخوام برم کلاس...پیچید و بردم....

وقتی دادم بهش بهش گفتم که شرمنده واقعااا دلم میخواست یه دسته گل نقلی پقلی و جینگیل پینگیل برات درست کنن ولی گلهاشون پژمرده بودواینا....

 

باید بگم اون کاغذ نقش و نگار دار زیرش هم,کاغذ کادوی این کتاب بود

 

 

نمیدونم چرا ولی این عکسه کج شد...حالا مهم نیسwink

 

۳ نظر ۰ لایک

bad cold and headache

کلییی کار برای انجام دادن و درس برای خوندن دارم که وقتی بهشون فک میکنم,نمیشه به هیچکدوم اولویت داد از بسس همشون مهم اند...angry

این وسط من با یه الرژی و سرما خوردگی شدید زنده هستم...

واشر بینیمم خرابه و صدام عوض شده و سختمه حرف بزنم چون بنظرم صدام خنده دار شده و الرژی به اب و خاک و غذا و هرچی دلت بخواد...

ولی هنوز امید به زندگی دارم..laugh

نیم ساعته میخوام یه عکس اپلود کنم که متناسب با این پست باشه ولی اپلود نشد که نشد.بیان جان,تو را چه شده؟

۱۱ نظر ۳ لایک

wish

امروز یه خوابی دیدم که 7 سال انتظارشو کشیده بودم....

لحظه ی اول تو خواب فقط اشکام میریخت پایین و میگفتم:7 سال منتظر بودم...منتظر بودم که بیای به خوابم...خیلی خوشحالم..خدایا شکرت..خدایا شکرت...

از مشکلاتم بهش گفتم...گفتم که چقد سرگردونم و استرس تمام زندگیمو گرفته...از تصمیمی که بعد از 5 ماه,به درست بودنش شک کردم از بس ترس منو احاطه کرده...همه ی این واقعیتهارو با گریه وبغض و اشکایی که امون نمیداد و همینجور میبارید,تو خواب ,بهش گفتم...

دستامو گرفت,یهو گفت:هیسس...همش حل میشه...

اخه من همش داشتم با حالت داد و ناله و گریه اینارو براش میگفتم...ولی حالت قاطع و مطمئنش منو ساکت کرد و همون لحظه یهو از خواب پریدم...شاید باور کردنی نباشه ولی از شدت خوشحالی,قلبم داشت از قفسه ی سینم میزد بیرون و اشکام همینجور میریخت...کسی که کلیی قبولش داشتم و همیشه انتظار میکشیدم که بیاد بخوابم,بلکه یکم از دلتنگیم با دیدنش شسته بشه,خب طبیعتا خیلی خوشجالی داره دیگه...

*ترس داره وقتی بعد 5 ماه از تصمیمی که گرفتی,یکم پشیمون بشی..

دیگه واقعااا ترسیدم....دارم از ترس خفه میشم...خدایاااا منو این وسط....درست بین اسمون و زمین,نذاریااا....indecision

 

 

۱۲ نظر ۴ لایک

گلفروشی سر کوچه

اگه بگم عاشق گلم  قطعا نمیتونید حد دوسداشتن منو درک کنید...

دوسدارم هر وقت که  از کنار گلفروشیه سر کوچه رد میشم,یه شاخه گل رز (حالا هر رنگی میخواد باشه یا حتی رنگارنگ هم باشه مشکلی نیست و) یا یه شاخه گل مریم از این گلفروشی که بنظرم گلهاش همیشه تازن , واسه خودم بخرم...

وقتی از کنار این گل فروشیه ردمیشمااا همش حس میکنم بوی زندگی میپیچه تو ریه هام ,بوی تازگی ,یه بوی خاص و دوستداشتنی....

هر دفه که دارم به این گلفروشی نزدیک میشم باخودم میگم  الان میرم تو مغازه,یه سلام بلند و بالا به اقای مغازه دار و گلهای دوستداشنیش عرض میکنم,بعد هم یه چرخ بزنمو گلای دور و برمو برانداز کنم..همون اولین گل رز یا مریمی که جلو چشمم هست بردارمش,با یه ژست خاصی بوش کنم و بعد از حساب کردن,سلانه سلانه رونه ی خونه بشم.گلدون خوشگلمو بیارم و گل رو بدازم توش,بذارمش رو اینه کنسول که عطر زندگیو تو خونمون بیشتر و بیشتر تر متشر کنه...

******************************************************

پنج شنبه عروسیه 2 تا دنتیست ها بود.من فامیل داماد بودم اما انگیزم برای رفتن به این عروسی فقط و فقط عروس بود...اخه چقد این ادم میتونه دوستداشتنی باشه؟اخه نباید قربونش رفت؟heart

خواهر عروس و همسرش بخاطر یه پروژه ی تحقیقاتی,اخیرا رفتن ایتالیا و تا کارشون تموم بشه مدت ها طول میکشه اما خب مشکل این بود که عروسیه خواهر اخریش که خیلیی دلش میخواست حضور داشته باشه نبود دیگه .اما یکی دیگه از خواهرای عروس با ایمو باهاش تماس گرفت و از بدو ورود عروس داماد تاااا رقص دوتایی و رقصای دیگه که ماها همه دورشون بودیمو داشت با ایمو میدید.عروس یه لحظه دستاشو گذاشت جلوی لبش و بوس فرستاد واسه خواهرش و کلی دوسداشتم و برام جاالب بود این قضیه .برای صین اینو تعریف کردم که خواهر عروس همه چیو داشت میدید و عروس کلییی براش میرقصید و اینا,بعد یهو بهم میگه: واااای نکنه وقتی ما رفتیم,یهو خواهرم ازدواج کنهههsurprise.بعد یهو سریع میگه نهههه حق نداره وقتی ایران نیستم ازدواج کنه...عه خب این اصلااا انصاف نیست.indecision

من فقط داشتم نگاش میکردم.چی بگم خب؟؟والااا

 

۴ نظر ۴ لایک

hard days

یه جمله نوشتم که حس کردم خیلی کلیشه ایه,بعد پاکش کردم.بدم میاد از حرفای کلیشه ای زدن.indecision

من زیاد نمینویسم چون درگیر کارهام و درسهامم و همچنین کشف کردن ادمی که قراره باهم به یه مقصدی برسیم.ولی عاشق اینجام و دوستای نازنینم.اگه تلگرام یا هرجای دیگه ای فیلتر بشه هییچ اهمیتی نداره ولی دوسدارم اینجا و شماها همیشه بمونید.عشق میکنم شماهارو میخونم.heart

نقاشیم همینجور نصفه نیمه کاره مونده و رمقم کم شده برای ادامش...انقد درگیریهای فکری زیادی دارم که...

ادل داره دااد میزنه تو گوشم و من یاد این میوفتم که دوستام میگفتن شبیه ادل هستم.جالب بود برام ولی زیاد هم شباهت نداریم.نمیدونم برچه اساسی اینو میگفتن...بگذریم..

۱۰ نظر ۳ لایک

ترکیب ناراحتی و عصبانیت...

ترکیب ناراحتی و عصبانیت خیلی حال بدیه...

حالیه که من بهش دچار شدم...

دلیلشم قابل توصیف نیست....

میدونی..

وقتی یه وسیله ی زیبا داشته باشی ولی یجاش یه نقصی داشته باشه...همیشه اون نقصه مثه یه خار عمیق تو چشمته که همیشه یادت میندازه اون نقص سرجاشه...یا حتی ممکنه گاهی اوقات از سر لج تو دلت بگی ای کاش اون چیز کمتر زیبا بود,بجاش بی عیب و نقص بود....اخه بی عیب و نقص بودن یک چیز خودش یک نوع زیبا بودنه....

 

 

 

۶ نظر ۲ لایک

پست جدید سال 97

سلام....

اندک اندک فروردین هم رسید و داره تموم میشه,اردیبهشت داره از راه میرسه....چقد روزا دارن سریع میگذرن...

امسال یه مسافرت کوتاه هم رفتیم.خوب بود.هوا عالی.خیلی خوش گذشت.جای همه ی دوستان خالی بود.

امروز رفتیم دنبال کارای گذرناممون...

میخونمتون ولی نمیدونم چرا حس نظر گذاشتن نداشتم.شرمنده.جبران میشه.

نکته ی خاصی مدنظرم نیست...و این گل دوستداشتنی هم تقدیم به شما دوستای گلم.heart

گل کوکب هستن ایشون=

۸ نظر ۲ لایک

اندک اندک میرسد اینک بهاار.....

سلام..

این روزا واقعا کار دارم در حالت بدوبدو هستم...همینطور درسمم میخونم...کتاب هم میخونم و یه کوچولو هم نقاش میکشم...

اما ایندفه خبری از نقاشی نیست چون وقت زیادی روش نذاشتم انشاالله بزودی عکس اونم میذارم.والا من درنظر داشتم که همراه با عیدی بدمش به دوستم ولی ظاهرا انقد سرم شلوغ بوده که نشد که زود کامل بشه و عیدی دوستمو امروز بهش دادم چون دیگه سال بعد همدیگه رو می بینیم و من دوسداشتم زودتر بدم عیدیشو.اما خب واقعا مشتاقم که نقاشیمو ادامه بدم و خوشگل شدنشو ببینم البته همش دارم مزاحم ایدا بانو میشم و ایشون لطف میکنن و برام  قدم به قدمشو توضیح میدن.خداروشکر که هستی و کمکم میکنی.heart

دراز گویی بسه,امروز بااینکه کلی کار داشتم و دارم ولی گفتم بیام یه سلامی عرض کنم که اگه نیام میوفته سال بعد و نمیخواستم اینجوری بشه.

سال 96 برام سال عجیبی بود...خیلی پیچیده بود...اصلا یکنواخت نبود و پر از کااار و درس و بدو بدو...

امیدوارم  سال بعد برای همممون سال فوق العاده ای باشه..

منم یه تصمیمای جدیدی گرفتم که انشاالله اگه خدابخواد و عملی بشه,یخورده خیالم از خیلی چیزا راحت میشه...

امیدوارم سال خوبی رو در کنار عزیزاتون داشته باشید...

الهی هیچ خانواده ای غم عزیزاشو نبینه...عید زمانیه که همه ی این نبودن هاا شدیدااا حس میشه و بغض اوره...

از خدا براتون کلیییی اتفاقا ی خوب ارزومندم...

امیدوارم لباتون همیشه به غنچه ی لبخند مزین باشه...

خودتونو دوست داشته باشید... و مواظب خودتون باشید دوستان..

این پست رو با یه متن کوچولو به پایان میرسونم...

 

 

اندک اندک می رسد اینک بهار
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، 
شاخه های شسته، باران خورده، پاک 
آسمان آبی و ابر سپید ، 
برگ های سبز بید، 
عطر نرگس، رقص باد، 
نغمه ی شوق پرستو های شاد، 
خلوت گرم کبوترهای مست... 
نرم نرمک می رسد اینک بهار، 
خوش به حال روزگار !   خوش به حال روزگار

 

۸ نظر ۳ لایک

اخرین ماه امسال

خب,راستش من از این تریپ ناله و گریه زاری اصلا خوشم نمیاد,یا اینکه مثلا هی بیامو از حال خرابو انرژی تحلیل رفته و اینا صوبت کنم و اینکه از بس پست قبلیم شمارو متاثر کرد,بخاطر همین امروزتصمیم گرفتم همینجوری یه پست بذارم کههه,اصلا یادم رفت چی میخواستم بگم...ولش میکنم.

ولی کلا من عاشقتونم.چون پیگیر حال ادم هستین ولی نه در جهت دخالت,بلکه درجهت کمک کردن به خوب شدن حالم.قربون همتونheart

والا من دیروز و پریروز اینا و کلا روزای قبل تر همش تو فکر این عزیزایی هستم که با هواپیما از تهران به یاسوج میخواستن برن ولی انگار کوه دنا سد راهشون شد و متاسفانه تهران رو به مقصد اون دنیا ترک کردن واین خیلییی برام ناراحت کننده اس.خدارحمتشون کنه و خدا به بازماندگانشون صبر بده.میخواستم تو این پست دلنوشته ی دکتر دانشی برای همسر و بچهاش که تو این هوایپیما بودو بذارم ولی پشیمون شدم چون خودم وقتی خودمش خیلیی متاثر شدم و ناراحت.

الانم گشتم و یه عکس خوب واسه این پست پیدا کردم....

 

یه توضیح بدم درمود این عکس و برم=این چای طبیعیه,علاوه بر اون نعنای تازه چیده شده ی حیاط انداختم توش,اصن محشره...همین.فعلاsmiley

یه چیز دیگه=از خدا میخوام دیگه از این حادثه های دوست نداشتنی برای مردممون و هموطنای دوستداشتنیم نیوفته.

۱۰ نظر ۴ لایک
میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
هپی برث دی دوست نازنینم
درد و دل....
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
wish
شمارش معکوس شروع میشود...
بغضم گرفته وقتشه ببارم..چه بی هوا هوای گریه دارم....:(
draw:)
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان