بوی تورو شنیدم....

طبق معمول همیشه،کلی خرید کرده بود برام و همشو رو میز اشپزخونه بود و درحال پک شدن بود.....در چمدونِ زرشکیم رو باز کرده بودم....رفتم سمت وسایل که ببرم انتقالشون بدم به چمدون....

-مامان ، اوکیه دیگه؟ببرمشون؟

+اره اره ببرشون...

از اونطرف بابا رفته پایین که ماشین رو روشن کنه و بریم به سمت فرودگاه....

از اینطرف تو خونه چندتا مهمون نشستن که برای خداحافظی از من اومدن.....

حین بردن وسایل،یهو مامان اومد از کنارم رد بشه که بهم گفت ساعت پروازت چنده عزیزم؟ و من واقعا نمیدونستم و فقط خواستم که بغلش کنم.....دستهامو باکردم که بغلش کنم...یه دم عمیق و اشکهایی که همیشه دم رفتن میریزه،اونم فقط توی خونه،دقیقا اون ساعت اخر....با یه دم عمیق بوی عطر مامان وارد ریه هام شد،چشمهام رو بسته بودم اون لحظه.....چشمامو باز کردم......دیدم خواب بود.....اره مادر....بوی عطرتو تو خواب شنیدم.....همون لحظه اشکهام ریخت،چون هم خوشحال بودم که بوی عطر مامانو تو با یه دم عمیق،حتی تو خواب،وارد ریه هام شده ولی ناراحت بودم از اینکه خواب بوده و واقعی نبوده....اما یه چیز دیگه هم خوشحالم کرد اونم اینکه چون خواب بود،خواب بوده و من نیازی نداشتم تو راه فرودگاه،هی احساس کنم قلبم رو دارم جا میذارم و میرم....

درسته اینجا از دلتنگیام مینویسم چون اینا رو میخوام داشته باشم به یادگار از تجربه ی این راهی که انتخابش کردم ولی در کل ادم قوی هستم.مثلا تو فرودگاه بجز اولین بار،دیگه هیچوقت لحظه ی خداحافظی گریه نکردم.....چون من اگه گریه کنم همه اشکشون درمیاد و لحظه ی خداحافظی اونم دم صبح که ادم خیلی خوابش میاد و خسته اش،خیلی سخته....نمیخوام تلخ تر بشه به خانوادم...

زندکیه دیگه.....با تلخ و شیرینیاش قشنگه....

خواب دیشبمو که برا مادرم تعریف کردم،یکم اشکمون دراومد و بعدش باهم شوخی کردیم و درنهایت گفت سین جان،کادوی تولدتو برات با پستت فرستادم،انشالله که تولدت رو اینجا پیشمون باشی ولی اگه خدای نکرده نشد، حداقل کادوت به دستت برسه،حالا امیدوارم پستت به دستت برسه🙏🏻🙏🏻

دعا کنید پستم برسه بزودی،اخه واقعا تو این شرایط که مرزهارو بستن معلوم نیست کی میرسه😞

۴ نظر ۷ لایک
میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
هپی برث دی دوست نازنینم
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
درد و دل....
شمارش معکوس شروع میشود...
wish
بغضم گرفته وقتشه ببارم..چه بی هوا هوای گریه دارم....:(
خبر خووب,روزمون
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان