دوست عزیزم،فاطمه ی عزیزم....💜

میخوام یه تشکر ویژه کنم از فاطمه ی لاله ی عزیزم....همینقدر ساده.....ولی درعین حال مهم که خیلی وقته به فکرشم که یه متنی بنویسم براش به عنوان تشکر اما همین امشب میخوام استارتشو بزنم و بداهه هرچی اومد بنویسم براش💜

یادمه پارسال،دقیقا پاییز بود(پاییز ۹۷) که نرگسِ عزیز یه گروه زد و من و چندنفر از بچه های بیانی رو واردش کرد.خوب و خوش بود همه چیز تا که یهو کلا بی فعالیت شد گروه اما خوبیش این بود که منو باهات اشنا کرد.نه که فقط بگم اشنا،چون با نرگسِ عزیز هم اشنا شدم ولی دوستی ما از جایی شروع شد ک گفت خسته ام و دارم جمع میکنم وسایلمو که برم خونه(رفته بود کتابخونه).....گفتم منو یادم خودم انداختی و اونجا بود که مکالممون شروع شد و خواست خدا بود که ماباهم اشنا بشیم که درمواقع شادی و غم،سختی و اسونی،از هم یادکنیم و دل به دل همدیگه بدیم...

گوش شنوا بشیم.....

همدیگرو بخندونیم و از ارتباط باهم لذت ببریم و تجربه کسب کنیم...

من دررابطه با خودم نمیدونم چقدر کلامم تونسته اثر گذار باشه براش ولی تمام سعیم رو بکار بردم همیشه و اما تو که همیشه بهم قوت قلب دادی و منو بشدت درک کردی و ارومم کردی ازت خیلی خیلی ممنونم زیبا جان💜🙏🏻

امیدوارم تنت دیگه نیازمند ِ به ناز طبیبان نباشه عزیزم🌹😚

۲ نظر

نشد بخوابم

دقیقا ۳۵ پیش من چشمهام بستم که بخوابم ولی نتونستم.یک لحظه به خودم اومدم دیدم اشکام داره پخش میشه رو صورتم  ومن واقعا کاری از دستم برنمیومد درجهت اروم کردن خودم.پس نشستم و تا میتونست چشمام بارید.الان مطمئنم چشمام ورم کرده از گریه.

فردا قراره یه کار مهم رو انجام بدم ولی از درون هیچ احساس ذوق و خوشحالی ندارم ولی از بیرون نشون میدم خیلی خوشحالم.چاره ای نیست،مجبورم.

هرکی جای من بود الان از درون و بیرون داشت پرمیگرفت اما من نه.

خدایاااا باز بشه این در،صبح بشه این شب لطفا....😥

اولش خواستم برای مادرم بنویسم که بیدار شد بخونه اما پاک کردم هرانچه که نوشته بودمو.اینجا مینویسم از حالم تا یادم بمونه که چه روزهایی درحال گذره برام....

۰ نظر

کی میدونه قراره چی بشه؟

دارم ناخنهامو سوهان میکشم که زیباییشونو از دست ندن،بعدشم لاکشو پاک میکنم....اما تو دلم،تو ذهنم و تو فکرم هزاااارتا دغدغه دارم که میچرخه تو سرم و قابل هضم شدن نیست...

من پارسال با زندگی کردن درکنار اون ادم،خیلی تجربه های اموزنده بدست اوردم،اما من نمیدونستم که قراره چه تجربه هایی بدست بیارم،فقط گفتم امید به خدا و رفتم جلو.حتی روزاییکه کم اوردممم بازم ول نکردم خودمو و تحمل کردم.

امسال هم یه تجربه ی جدید بود.مطمیئنا سال بعد و بعدتر هم همینطور خواهد بود.اما چیزیکه برام قابل هضم نیست،این مشکلاتیه که خودمون بوجودش نمیاریم،بوجود میاد و حل شدنی نیست بدست ما.و هرچقدر هم میگذره بیشتر میشه تعداد و حد سخت بودنش و خیلی تحمل میخواد....خدایا بهمون تحملشو بده لطفا🙏🏻

برم یه فیلم بذارم که منو از فکر کردن به این مشکلاتیکه که حل شونش دم من نیست،ازاد کنه...🙁

●همه به من میگن تو خیلی ادم سختکوشی هستی و خیلی تحملت بالاست تو خیلی چیزا،اما امان از زمانیکه که با تمام سختکوشیات و تحمل بالات بازم یه چیزایی برات قابل هضم نباشن و نتونی درستشون کنی...اه خدای من....خدای مهربون من.....تو کمکم کن......فقط تو میدونی تودلم چیه.....

خدای من،من همیشه ارت خواستم و سخت تلاش کردم برای هرچیزی که الان دارم...برای بدست اوردن خواسته هام که خیلی زیادن اماا درکنارش تحمل سخت تلاش کردنم هم خواستم که بهم میدادی....

الانم تو این موارد،منکه دیگه کاری از دستم برنیاد خدای من،فقط ازت درست شدن و حل شدنشونو میخوام و تحمل که بتونم تحمل کنم...🙏🏻😥😖

۱ نظر

👀

عجب عجب!!!دیگه چی میشه گفت؟؟🙄

به وقت الان و....

ادامه مطلب ۰ نظر

بغض گردویی

یه بغض گردویی تو گلوم خونه کرده...

وای مادر کاش بودی کنارم و بغلت میکردم میفشردمت😚😚میبوسیدم چشماتو..

۰ نظر

به پایان امد ترم ۲ ولی حکایت همچنان باقیست😊

امشب،باخیال راحت از اینکه بعد ار دوماه،استرس گاه و بی گاه برای امتحانا،امشب راحت تر از هر شب دیگه میخوابم چون بااینکه من خیلیی میترسیدم از شروعشون اما این ترمم به خوبی و خوشی بخیر گذشت و تموم شد....خدای من شکرت🙏🏻🙏🏻🌌

۳ نظر

خصوصی 30

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

کلا خوندن بیمارسهای پوستی،حالا هرقسمتی باشه فرقی نمیکنه،خوندنش برام عذاب اوره.حتی میتونم بگم از یادگرفتن انواع تایپهای stool هم برای من منفور تره.حالا اینکه چجوری دارم الان زخم بستر رو میخونم و سعی میکنم که فقط فکوسم روی مطالب باشه اما با تمام عذاب اور بودن عکسهاش همینکه یادش بگیرم و بعدها بلد باشم تشخیصش بدم،من رو اروم میکنه....اخیی خدای من

این امتحانم تموم شه من راحت شم از دست انابل

امروز از بعدازظهر فشارم پایینه،خیلی خوب متوجه شدم و دلیلشم احساس میکنم چون ضعیف شدم و نیاز به یه refresh حسابی ِ روحی و شایدم جسمی دارم....

اتفاقا اون روزم که کلاس پرکتیکال داشتیمم فشارم پایین بود،هم خستگیه امتحاناس هم استرس یه چیزی رو دارم که هی میخوام انکارش کنم دروجود خودم ولیی نمیشه.بعد میدونی دختر اگه ریسک نکنی نمیشه،خودتم میدونی چرا نمیشه....پس دلتو بزن به دریا....بجای اینکه تودلت به اینکه این یه ریسکه پربال بدی،بهش به چشم یه فرصت خوب نگاه کن و مثل بقیه برو جلو ببینیم خدا چی میخواد.هووم؟🤷‍♀️😌

خب خب،الان اومدم یه لاک قرمز به دستهام بزنم که یکهو یادم افتاد ای دل غافل ۳ روز دیگه من کلاس پرکتیکال دارم با انابل خانم و ایشونم فرمودن polish ممنوع!!!.....دیگه سه تا انگشتمو زدم که یادم اومد و ذوقم کوور شد خداایی.....حالا من اصلا اهل هر روز لاک زدن و اینا نیستم اصلاا،هروقت که وقت داشته باشم میزنم که وقت رسیدگی بهشم داشته باشم.

خداکنه اینبارم با همکارش کلاس داشته باشم.اخه خود انابل خیلی خشکه و کلاس درسکوتی عجیب فرو میره از ترسش.اما نصفمون که با همکارش کلاس داشتیم،کلاسمون هم پربار بود هم اجازه ی لبخند زدن داشتیم.

#انابل😁

میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
هپی برث دی دوست نازنینم
درد و دل....
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
wish
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
bad cold and headache
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان