وقتی بارونِ چشمِ تو، چشمِ منم تر میکنه،میریزه روی گونه هام دردمو بدتر میکنه....

دراز کشیدم روی تختم،موهامو از زیر سرم کنار میزنم،گوشیمو زدم به شارژ و یهو یاد این اهنگ شهاب تیام افتادم و در تمام لحظه هایی که دارم این موزیک ویدیو رو میبینم، خاطرات ۵سال پیش برام تازه شد....یادش بخیر....

زمزمه میکنم کلمه به کلمه ی این اهنگ رو و میگم یادش بخیر...اون روزهارو دوست نداشتم اصلا😶.خدای من شکرت که اون روزای مزخرف که من واقعا غرق اشتباهاتِ فکریم شده بودن،گذشت.البته که اون زمان از یه نظر خیلی اهمیت داشت که من متاسفانه بخاطر اشتباهاتم،برگشت ناپذیره اما الان بعد از ۵ سال میفهم قسمت و صلاح من این بوده،خدای من شکرت🙏🏻🙏🏻🙏🏻

دوست داشتید گوش کنید:

اهنگ برای تو

چشمام الان فقط خواب رو میطلبه...

یکساعت پیش وارد بیان شدم که حرف بزنم و این حرفایی که تو سرم انبارشده رو اضافه کنم به سطر سطرِ وبلاگم، اخه یکسریاشو قول داده بودم میگم و یکسریشم حرفای جدیده که دوست دارم همهشونو ثبت کنم،حالا فردا بعد از اینکه به کارام رسیدم مینویسمشون،خب داشتم میگفتم که اره یکساعت ویش وارد بیان شدم ولی خب خوندنی زیاد بود و من فرصت نکردم بنویسم.

دیشب با یکی از دوستهام که چک زندگی میکنه حرف میزدم،خسته و داغون....بهش امید دادم مثل همیشه که عزیزم حل میشه گرفتاریهات....خودمم نتونستم برم پیشش بخاطر کرونا رفت و امد دردسر داره حتی با اینکه با اتوبوس میتونستم برم ولی باتوجه به دردسرش،واقعا اعصاب تحمل دردسرهاشو نداشتم که اگه داشتم میرفتم یه ایران و خانوادمو میدیدم تاکه دلتنگیم برطرف شه و حال و هوام عوض شه.چمیدونم‌ والا،پناه بر خدا🙏🏻

از اونطرف کنار دوستم بودم و انقدر حرف تو دل کوچولوش مونده بود که کلی نشست برام حرف زد،همینطور اشکهای کوچولوش از چشمهای درشتِ مشکیش جاری میشد و من هم بهش حق میدادم و دلداریش میدادم و چشمام پراز اشک میشد از دیدن ناراحتیش🥺کوچولوی من💜

به من میگه ،باید کسی که من رلش بشم مثل تو صبور باشه،تحملش بالا باشه و وقتی اعصبانی میشم مثل خودت باهام حرف بزنه و قضیه رو با حرف زدن حل کنه برام یا حلش کنیم دوتایی🤩😊همینجوری حوصله داشته باشه مثل تو🤩🙈

گفتم ببین اگه من برادر داشتم یا یه پسر درست درمون میشناختم با همین ویژگیها و غیره ،حتماا تو الان رلش بودی، اه رل چیه اصلا عروسمون بودی ولی حیف😁😕

 

۳ نظر ۸ لایک

بغض گردویی

یه بغض گردویی تو گلوم خونه کرده...

وای مادر کاش بودی کنارم و بغلت میکردم میفشردمت😚😚میبوسیدم چشماتو..

۰ نظر

اقا ببخشید،کمی سرخوشی و بیخیالی میخوام،دارین؟؟؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

Done ......😌.......>>🍃🌌

خیلی وقته دراز کشیدم که بخوابم ولی خوابم نمیبره....یهو به خودم اومدم میبینم دارم اهنگ بوی شمال رو گش میکنم و دلم بیشتر تنگ میشه برای زادگاهم....انقدر شمال رو دوست دارم که همیشه خوشحالم از اینکه کُردم ولی جاییکه بزرگ شدم شمالِ....

دوست گیلانی دارم،با اینکه من مازندران بزرگ شدم ولی اوای صداشو دوست دارم چون همیشه بهش میگم دختر وقتی حرف میزنی،اوای صدات منو پرت میکنه به شمال💜

شمال قشنگِ دلبرم....

با دریای ارامش بخشش...

با جنگلای خوش بوی و گاها خنکش....

چشمه هایی که هرسال از بکر بودنش داره کم میشه بخاطر اشغالایی که نباید اونجا بمونه....

با باغهای ارومت که درخت درخت کاری شده و سکوت غروبش،دلم اروم میکنه...

شالیزارهای خوشرنگِ سبزِ چمنیِ یواش....

دلتنگ خونه ی مامان اینا...خودشون...خونه ی مادرچونم.....اره دلم خیلی تنگه💜

این گودال دلتنگی هیچوقت پر نمیشه،فقط بهش عادت میکنی که داشته باشیش همراه خودت،تو دلت نگهداریش میکنی💟

 

به وقت چهاردهم ژوئن دوهزاروبیست

خسته تر از اونم که حرفی بزنم....

خصوصی 29

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...

۱۲ لایک

به وقت پنجم می دوهزار و بیست

صبرررر میکنم.....اخه امید دارم به اینکه بااز میشه این در.....صبح میشه این شب.....🙏🏻

۱۱ لایک

بوی تورو شنیدم....

طبق معمول همیشه،کلی خرید کرده بود برام و همشو رو میز اشپزخونه بود و درحال پک شدن بود.....در چمدونِ زرشکیم رو باز کرده بودم....رفتم سمت وسایل که ببرم انتقالشون بدم به چمدون....

-مامان ، اوکیه دیگه؟ببرمشون؟

+اره اره ببرشون...

از اونطرف بابا رفته پایین که ماشین رو روشن کنه و بریم به سمت فرودگاه....

از اینطرف تو خونه چندتا مهمون نشستن که برای خداحافظی از من اومدن.....

حین بردن وسایل،یهو مامان اومد از کنارم رد بشه که بهم گفت ساعت پروازت چنده عزیزم؟ و من واقعا نمیدونستم و فقط خواستم که بغلش کنم.....دستهامو باکردم که بغلش کنم...یه دم عمیق و اشکهایی که همیشه دم رفتن میریزه،اونم فقط توی خونه،دقیقا اون ساعت اخر....با یه دم عمیق بوی عطر مامان وارد ریه هام شد،چشمهام رو بسته بودم اون لحظه.....چشمامو باز کردم......دیدم خواب بود.....اره مادر....بوی عطرتو تو خواب شنیدم.....همون لحظه اشکهام ریخت،چون هم خوشحال بودم که بوی عطر مامانو تو با یه دم عمیق،حتی تو خواب،وارد ریه هام شده ولی ناراحت بودم از اینکه خواب بوده و واقعی نبوده....اما یه چیز دیگه هم خوشحالم کرد اونم اینکه چون خواب بود،خواب بوده و من نیازی نداشتم تو راه فرودگاه،هی احساس کنم قلبم رو دارم جا میذارم و میرم....

درسته اینجا از دلتنگیام مینویسم چون اینا رو میخوام داشته باشم به یادگار از تجربه ی این راهی که انتخابش کردم ولی در کل ادم قوی هستم.مثلا تو فرودگاه بجز اولین بار،دیگه هیچوقت لحظه ی خداحافظی گریه نکردم.....چون من اگه گریه کنم همه اشکشون درمیاد و لحظه ی خداحافظی اونم دم صبح که ادم خیلی خوابش میاد و خسته اش،خیلی سخته....نمیخوام تلخ تر بشه به خانوادم...

زندکیه دیگه.....با تلخ و شیرینیاش قشنگه....

خواب دیشبمو که برا مادرم تعریف کردم،یکم اشکمون دراومد و بعدش باهم شوخی کردیم و درنهایت گفت سین جان،کادوی تولدتو برات با پستت فرستادم،انشالله که تولدت رو اینجا پیشمون باشی ولی اگه خدای نکرده نشد، حداقل کادوت به دستت برسه،حالا امیدوارم پستت به دستت برسه🙏🏻🙏🏻

دعا کنید پستم برسه بزودی،اخه واقعا تو این شرایط که مرزهارو بستن معلوم نیست کی میرسه😞

۴ نظر ۷ لایک
میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
هپی برث دی دوست نازنینم
درد و دل....
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
wish
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
bad cold and headache
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان