کرونای لعنتی

کی میخواد دست از سرمون برداره خدا میدونه اه.....

مجارستان بعد از حدود چهارماه قرنطینه،مرزهاشو باز کرد،الان از فردا دوباره میخواد ببنده.تکلیف اوناییم که پروازِ بعد از یک سپتامبر(فردا) دارن چی میشه؟؟؟نمیدونم.

فردا انتخاب واحد دارم و ۷روز دیگه دانشگاهم شروع میشه.هفته ی اول که انلاینه ولی از هفته دوم حضوریه.بخاطر حضوری شدنش هم،بااجبار همه ی دانشجوها باید تست کرونا بدن و جواب منفی رو بفرستن به ادمیشنشون.من برای پسفردا صبح نوبتشو دارم.

منکه هر جوری بود،ترم قبل و این تابستونو به نحو احسنت گذروندم اما واقعا نگرانم،نگران ترم جدیدم که ایا واقعا حضوریه؟چون با این وضع که کرونا هنوز گورشو گم نکرده،استرس اینو دارم که دوباره انلاین بشه.چون واقعا رشته ی ما کلی کلاس عملی داره و عملاا لنگ میمونه اگه انلاین بشه.

از اونطرف به این فکر میکنم که من تا کی میشه که بتونم راحت برم خانوادم رو ببینم،واقعا استرس میگیرم چون با این وضع هیچی معلوم نیست.

و اینکه حالا این تابستون رو من با دوستم باهم گذرونیدم که تنها نباشیم اما دوست من تا چندوقت دیگه میره لهستان چون اونجا اپلای کرده و میخواد درسشو اونجا ادامه بده و من واقعا هم براش خوشحالم عمیقا و هم کمی غم دارم بخاطر رفتنش.

میدونید من میتونستم برم ایران ولی بخاطر اوضاع افتضاح کرونا ترجیح دادم ریسک نکنم و بر دلتنگیم غلبه کردم. اما خب برای برگشتن هم میدونستم که باید هفت خان رستم رو رد کنی.حتی زمانیکه امتحانم تموم شد من  از هرکسی که میشناختم چه ایرانی چه خارجی پرسیدم که به کشورشون میرن یا نه.حتی یک نفر برام نوشت که علاوه بر ریسک بودن اینکار و هفت خان رسم و فرم اجازه ی ورود پلیس و دو تست کرونای منفی و اینا،اگه مرز بسته بشه عملاا بیش از این داستان میشه برامون و من با سنجیدن شرایط موندم.

تو این دوسال،از همون اولش تا خود یکسال من با رنج فراوان تونستم به دلتنگیم غلبه منم و بلد شدم چطور اروم بشم،رفته رفته عادتم شده به اینکه دلم تنگ بشه و اروم باشم.اما واقعا کرونا خیلی بی رحمه، چون اختلال تو زندگی همه ایجاد کرده.خدایا کی تموم میشه پس؟

۵ نظر

چشمام الان فقط خواب رو میطلبه...

یکساعت پیش وارد بیان شدم که حرف بزنم و این حرفایی که تو سرم انبارشده رو اضافه کنم به سطر سطرِ وبلاگم، اخه یکسریاشو قول داده بودم میگم و یکسریشم حرفای جدیده که دوست دارم همهشونو ثبت کنم،حالا فردا بعد از اینکه به کارام رسیدم مینویسمشون،خب داشتم میگفتم که اره یکساعت ویش وارد بیان شدم ولی خب خوندنی زیاد بود و من فرصت نکردم بنویسم.

دیشب با یکی از دوستهام که چک زندگی میکنه حرف میزدم،خسته و داغون....بهش امید دادم مثل همیشه که عزیزم حل میشه گرفتاریهات....خودمم نتونستم برم پیشش بخاطر کرونا رفت و امد دردسر داره حتی با اینکه با اتوبوس میتونستم برم ولی باتوجه به دردسرش،واقعا اعصاب تحمل دردسرهاشو نداشتم که اگه داشتم میرفتم یه ایران و خانوادمو میدیدم تاکه دلتنگیم برطرف شه و حال و هوام عوض شه.چمیدونم‌ والا،پناه بر خدا🙏🏻

از اونطرف کنار دوستم بودم و انقدر حرف تو دل کوچولوش مونده بود که کلی نشست برام حرف زد،همینطور اشکهای کوچولوش از چشمهای درشتِ مشکیش جاری میشد و من هم بهش حق میدادم و دلداریش میدادم و چشمام پراز اشک میشد از دیدن ناراحتیش🥺کوچولوی من💜

به من میگه ،باید کسی که من رلش بشم مثل تو صبور باشه،تحملش بالا باشه و وقتی اعصبانی میشم مثل خودت باهام حرف بزنه و قضیه رو با حرف زدن حل کنه برام یا حلش کنیم دوتایی🤩😊همینجوری حوصله داشته باشه مثل تو🤩🙈

گفتم ببین اگه من برادر داشتم یا یه پسر درست درمون میشناختم با همین ویژگیها و غیره ،حتماا تو الان رلش بودی، اه رل چیه اصلا عروسمون بودی ولی حیف😁😕

 

۳ نظر ۸ لایک

مهمون نا خونده که خیال رفتن نداره....

اخیش.....چقدر خوبه که میشه موهارو هر وقا دلت خواست ببندی و باز کنی.....من تازه بازش کردم چون احساس کردم لازم بود باز بشه...

خب از احوالاتم بگم برای خودم.....مدتیه که حتی برای خودمم نمینویسم حالمو.میدونی اصلا نمیتونم اینکارو انجام بدم و احساس میکنم اگه بخوام حرف بزنم انگاری دارم به یه زخم، مثل زخمی که تازه روند ترمیمشو پیش گرفته و من بخوام اونو انگولکش کنم! ، بخاطر همین من چیزی ننوشتم.میتونستم ولی نخواستم.معلومه که دلم تنگ میشه ولی خب از همون قانون نیمه ی پر خودم رو قانع میکنم.برای چیزهای دیگه هم همینطور....و واقعا حالم خوبه با این تفکر...

خدای من شکرت🙏🏻🙏🏻🌹

۳۱ تیر تولدم بود و به لطف چندتا از همکلاسیام و دوستم،روز واقعا خوبی بود برام و خیلی منو خوشحال کردن و منم بارها و بارها چه پیامی و چه کلامی از اینکه اون روز انقدر حال من رو خوب کردن ازشون تشکر کردم.خداروشکر واقعا بچه های همکلاسیم ادمهای خوب و بی ازاری هستن.

اخ خدای من،کی میشه زندگی بدون کرونا رو بشه تجربه کرد؟زندگیه بدون ماسک؟چندماهه دارم ماسک میزنم؟؟وارد ماه ۶امِ زندگی با ماسک شدیم....امیدوارم تموم شه.....🤦‍♀️توروخدا رعایت کنیم.....

۴ ماهِ تموم اینجا قرنطینه بود....همه جا سکوت محض....خلوت و خاموش و کسالت اورو خسته کننده اما نتیجه ی موثری داشت که تعداد ابتلا و مرگ و میر رو تونست تا حد زیادی کنترل کنه با سختگیریهاش.....اید به اینکه زودتر تموم شه این مهمون ناخونده که خیال رفتن نداره...

۰ نظر

به وقت الان

حوصله ی اینکه واکاویه روزهامو بکنم ندارم بخاطر همین چیزی نمینویسم وگرنه حرف برای گفتن زیاده.

حالم رو با فقط و فقط دیدن نیمه ی پر زندگیم،خوب نگه میدارم و الهی شکر که این توانایی رو دارم تو این روزهایی که دلم از حرف و دلتنگی و نگرانی پره اما تمام اینارو انگاری ریختم تویه صندوقچه و درشو قفل کردم تا که فقط با نیمه ی پر زندگیم حدقل این روزهامو بگذرونم.

امیدوارم شما هم پیدا کنید چطور با نیمه ی پر زندگیتون،روزهارو بگذرونید.روزهای کرونایی!

۲ نظر

دوست عزیزم،فاطمه ی عزیزم....💜

میخوام یه تشکر ویژه کنم از فاطمه ی لاله ی عزیزم....همینقدر ساده.....ولی درعین حال مهم که خیلی وقته به فکرشم که یه متنی بنویسم براش به عنوان تشکر اما همین امشب میخوام استارتشو بزنم و بداهه هرچی اومد بنویسم براش💜

یادمه پارسال،دقیقا پاییز بود(پاییز ۹۷) که نرگسِ عزیز یه گروه زد و من و چندنفر از بچه های بیانی رو واردش کرد.خوب و خوش بود همه چیز تا که یهو کلا بی فعالیت شد گروه اما خوبیش این بود که منو باهات اشنا کرد.نه که فقط بگم اشنا،چون با نرگسِ عزیز هم اشنا شدم ولی دوستی ما از جایی شروع شد ک گفت خسته ام و دارم جمع میکنم وسایلمو که برم خونه(رفته بود کتابخونه).....گفتم منو یادم خودم انداختی و اونجا بود که مکالممون شروع شد و خواست خدا بود که ماباهم اشنا بشیم که درمواقع شادی و غم،سختی و اسونی،از هم یادکنیم و دل به دل همدیگه بدیم...

گوش شنوا بشیم.....

همدیگرو بخندونیم و از ارتباط باهم لذت ببریم و تجربه کسب کنیم...

من دررابطه با خودم نمیدونم چقدر کلامم تونسته اثر گذار باشه براش ولی تمام سعیم رو بکار بردم همیشه و اما تو که همیشه بهم قوت قلب دادی و منو بشدت درک کردی و ارومم کردی ازت خیلی خیلی ممنونم زیبا جان💜🙏🏻

امیدوارم تنت دیگه نیازمند ِ به ناز طبیبان نباشه عزیزم🌹😚

۲ نظر

👀

عجب عجب!!!دیگه چی میشه گفت؟؟🙄

به وقت الان و....

ادامه مطلب ۰ نظر

گاهی کلافه ای

امروز از صبح که بیدار شدم روموود خوبی نبودم ولی غروب بهتر شدم.خدای من شکرت🙏🏻😌💜🌌🤗

اقا ببخشید،کمی سرخوشی و بیخیالی میخوام،دارین؟؟؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

حالمُ چطور توصیفش کنم؟؟....نوشتن داره این حرفها اما فرصت میخوام که اروم اروم بنویسمش....

من پارسال فقط اومدم گفتم چند روز بستری شده بودم بخاطر حسایت شدید غدایی....اما هیچوقت توصیف نکردم اون روزهارو...ولی توصیف داره..

امروز حس اینو داشتم که عه دیدی من قبل از اینکه وارد این دانشگاه بشم،تو همین سیستم و بیمارستان درماتولوژیِ این دانشگاه بستری شدم...

بوی الکلی که به هر تخت متصل بود و من هر ده دقیقه ازش استفاده میکردم منو وسط صحبتهای همکارِ انابل، پرت میکرد به دورانِ بستری شدنم....

میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
هپی برث دی دوست نازنینم
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
درد و دل....
شمارش معکوس شروع میشود...
wish
بغضم گرفته وقتشه ببارم..چه بی هوا هوای گریه دارم....:(
خبر خووب,روزمون
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان