💥😞

فقط منتظرم که این امتحان بعدازظهریه تموم شه و برم حموم و بیام چشمهامو اسوده ببندم، شاید بخوابم....دیشب که اخرش بزور خوابیدم و این خواب فقط اشفته بود.....

امتحان دیروز  و اتفاقا و ناراحتیای دیروز منو فرسوده کرد به اندازه ی کافی و با اینکه نتیجه بخش بود امااا واقعا فرسوده ام کرد و الان وجودم پراز خستگی و بی حوصلگیه.....بخاطر همین نیاز شدیدی به ابراز ناراحتیم دارم و اینکه خستگیه روحی و جسمیم رو از بین ببرم.....از درون مثل به باروتِ سوخته و یه نارنجک منفجرشده ام....اه خدای من😶😞

۵ لایک

زندگی راز بزرگیست که درما جاریست🍃🍃

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
 
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.


سهراب سپهری

 

یقینا هیچوقت نمیتونم ریز به ریز این دوهفته که گذشت رو تعریف کنم ولی میتونم اثر کاری که روی روح من انجام داد رو بگم...احسلس میکنم روحم مثل یه خاکستر پودر شد و از نو جون گرفت و نو شد...

پ.ن:این شعر یقینا زیاد دیدی و یا شنیدید اما تو این لحظه به من یاداوری میکنه که چه به سر من اومد....خیلی ارامش میگیرم وقتی میخونمش چون تسکین حاله منه انگار...🍃

عمیقااا دارم الان به خودم فکر میکنم....الان برای نمیدونم چندمین باره که دارم گریه میکنم بخاطر هزار دلیل....مغزم بشدت خالی و خسته اس.....اول دلم میخواست یکی بشینه و من هی باهاش حرف بزنم....دوم هم دلم میخواست فردا میدترم نداشته باشم و فقطط بخوابم....هیچکدومش شدنی نیست....من برم بخوابم تا حالم از این بدتر نشده....

میدونی حاام مثل یکی میمونه که بشدت دلش میخواد با یه رونشناس حرف بزنه و حرف بزنه و حرف بزنه.....اخه هی فکرام تو سرم میچرخن و میچرخن و راه خروجی نیست...🤦‍♀️

۴ نظر ۷ لایک

ففط اووووف به کرونا....

من از هرنظر که فک کنین خسته ام...روحی ،جسمی....

هی خودم رو کنترل میکنم که غر نزنم و حرفهای واقعی و ناراحت کننده ای که اینروزا هممون تو دلمونه نزنم ولی دیگه تحمل منم حدی داره....

پرم از حس بد و ناراحتی....

اصلا نمیدونم چی درسته چی غلط....

تمرکزم رو درس خیلییی کممم شده....

از حجم هوای خوب و دلپذیری که از پشت پنجره میبینم و همونقدر که میخواد حالمو عوض کنه قشنگ ضد حال میزنه به حالم که ای داد من عاشق این فصلم و عاشق پیاده روی تواین فصل ولی نمیشه همینجوری پاتو از خونه بذاری بیرون و راحت بدون هیچ ماسک ودستکش و ترس و اظطراب تو کوچه و خیابون و پارک راه بری و باموزیکت تو دلت همراهی کنی....

یکماه و خورده ایه که نه ادمی رو از نزدیک دیدم و نه بغلشون کردم....دیدن منظورم نشستن و حرف ردن و گپ وگفت هست مخصوصا همکلاسیام....اخ که من چندبارر گریه کردم برای این دلتنگی و هربار هم برام تازه اس....

بدتر از همه ایمیل زدن گفتن تاریخ امتحانامون از خرداد به مرداد انتقال پیدا کرده و صدالبته که خیلیی تایم خوبیه برای درس خودندن چون تو این زمان پایین ترین تمرکز رو دارم تجربه میکنم و با این حالت کشون کشون باید ترم رو به عالی جلو ببرم و خیلی بهم فشاره....مخصوصا اینو درنظر بگیرین که ترم جدیدِ ماها از مهر شروع نمیشه،بلکه از شهریور شروع میشه....اوووف به این اوضاع...

قلبم از این حجم از بی حوصلگی و تو خونه بودن و همه چیز از روال عادی خارج شدن خیلی فشرده شده.....

خدایاااا چی میخواد بشه؟؟؟؟🤦‍♀️

۵ لایک

الان از شانس خوبم،نشستم تو اِستادی رومِ ساختمونم،درحالیکه فلسفه جلو روم بازه یهو دلم خواست پست بنویسم.

دیشب منو یکی از دوستام رفتیم بیرون و یه دوساعتی قدم زدیم و اتیش بازیه سال نو رو تماشا کردیم،حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم....بعدم برگشتیم خونه.صبح که نه ولی میشه نزدیکای ظهر که پاشدم تند و تند برای خودم صبحونه درست کردم و خوردم و لباسای کثیفمو ریختم تو کیسه و رفتم سمت اتاق ماشین لباسشویها....دیگه ریختمشون تو ماشین و رفتم که اِستادی روم رو رزور کنم برای بعدازظهرم که دیدم زده پره.....به نگهبانه گفتم چطور قانون میذارین ماکسیموم ۴ ساعت در هر روز هرادم میتونه رزروش کنه چطور این ادم ۱۲ساعت پشت هم واسه خودش رزرو کرده؟؟؟؟....دیگه نگهبانه یه نگاه مظلومی بهم انداخت و گفت هرموقع هر اِستادی رومی خالی شد و کارتشو اوردن دادن بهم،منم میام بهت خبر میدم.همین نیم ساعت پیش داشتم لوبیا پلوی دوستداشتنیم رو نوش جان میکردم که اومد در زدو خبر داد که بیا و یکی از بچه ها کارت یکی از استادی روم هارو تحویل داده و منم جنبیدم دیگه....

قبلا یه تصور خوبی از المانیها داشتم ولی الان احساس میکنم بخش عمده اشون واقعا بی فرهنگ هستن،خیلی با سر و صدا حرف میزنن و افکورس اینام مثل مجاریا تمییز نیستن!......دختره اشغال خونش رو ۴ روز  بیرون خونه انداخته و

بود و کل راهروی طبقه ی ما بوی پیف پیفی گرفته بود....نه یکبار نه دوبار تا حالا بارها این و اون روبرویه اش اینکارو کردن و میکنن....

بعضیاشون میان تو لابی میشین همینجور وسط ملچ مولوچ غذا شروع میکنن به حرف زدن و اون لحظه من دلم میخواد خفشون کنم.....

بگذریم...

من از قبل از گذاشتن پست قبلیم امتحانم شروع شد یعنی یه جوری انتخابشون کردم که پشت پشت هم امتحان دادم و چه۰ اوضاع خیلی خیلی سختی رو گذروندم که ترجیحم روزه ی سکوت بود ولی خداروشکر بخیر گذشت و تموم نمره هام خوب بوده تاحالا.الان فقط سه تا امتحان مونده که بدمشون و دو روز بعدش بلیط دارم و میرم ایران💪🏻💟

دقیقا سه هفته میمونم و این سه هفته تعطیلی رو مدیون تلاش بی اندازه ی خودم هستم...و لطف خدای مهربون که همیشه و همیشه به حرفهای من و دعاهای مادرم گوش داده و کمکم کرده💜

وای هیچوقت یادم نمره چقدرررررر اذییت شدم اون یکهفته ای رو که قبل از امتحان اناتومی خالی گذاشتم تا حسابی بخونم رو یادم نمره،من از استرس و ترس و خستگی زیااااد تپش قلب داشتم درحدی که خوابم رو مختل کرده بود ولی بی هیچ عنوان تاریخ رو تغییر ندادم و رفتم دادمش و از اون روز امتحان باید بگم خداروشاکرم بابت اینهمه لطفی که به من داشت تو اون لحظه که من زحماتم به باد فنا نرفت و اتفاق خوبی رقم خورد چون اِگزمینر من کلا معروفه تو بچه های سال بالایی به اینکه مریضه به انداختن بچها ولی اونروز نه عصبی بود و نه خسته،همینجوری ریلکس نشسته بود و کافی میخورد و بهم میگفت تل می عه بَوت دِ فلان و بهمان!

شب یلدا،همه خوشحال و شاد خندان بودن،ولی من داشتم هی اِرایز و اینسرشنهای ماهیچه هارو میخوندم و تو دلم برای کتاب اناتومی اااخ تو شب یلدای منی دیووونه ی دوستداشتنی رو زمزمه میکردم!😁😓😶

یعنی استرسم درحدی بود که همه دوتا تاپیک برمیداشتن و میرفتن میشستن که فک کنن روش تا نوبت اورالشون بشه و من ۴ تا تاپیک برداشته بودم و تا زمانیکه نوبت اورالم بشه اینو نمیدونستم.....!!!!خیلی باحالم من😶😂😓

همه ی اینا گذشت و برام شد یه خاطره.....دیگه من خیلی خلااصه گفتم چون الان رو موود خوندن فلسفه هستم....

انشالله این سه تا امتحان اخرو هم خوب میخونم و میرم میترکونم به قول دوست جان و بعدشم به آغوش گرم خانواده میپیوندمممم😊😊😊🙏🏻🙏🏻🙏🏻 

۴ نظر ۶ لایک

من برای شهرِ دلتنگی،باران خواستم....🙁

یکی از خصلتهای ما ادمها همینه...همینه که گاهی دلت تنگ میشه برای همون جمع ها و دورهمی های ساده و بی فایده با همون ادمهای تکراریه همیشگی باهمون حرفا....

بی فایده یعنی خیلی چیز خاصی بهت اضافه نمیشه نه اینکه بخوام توهینی بکنم...

همه چیز خوبه....خداروشکر منم خوبم خداروشکر فقط الان دلم تنگه و بی حوصلگی شدیدی بهم دست داده...

هیچ هم از سرم نمیره که نمیره.....رفتم نشستم درس خوندم.....با دوستام حرف زدم....با مادرم یه کوچولو چت کردم ولی فایده نداره....انگار دلم میخواد که فقط بهونه بگیرم...

البته که همیشه خودمو بغل میکنم و به خودم میگم افربن تو خیلی قوی تر از پارسالت هستی....خیلی صبور تر شدی و خیلی کم پیش میاد حرفی ناراحتت کنه و خداا واقعا شکر میکنم از این بابت.ولی خب بعضی اوقات طبیعیه که ادم دلش تنگ بشه.مگه نه؟

۷ نظر ۶ لایک

خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....

دیشب یکساعت و خورده ای با مادرم اینا حرف زدم.....

امشب نزدیک به ۲ ساعت......

خیلی وقتم رفت ولی درعوض دلتنگی های انبارشده ام همشون ریخته شدن و راحت شدم.....

از فردا شب بازم عین قبلِ قطعی، یه لیمیتی برای حرف زدنم میذارم چون واقعا وقتم خیلی اهمیت داره مخصوصا تو این زمان...

الان حالم خوبه.....با تمام خستگیام و سختیهام ولی امید دارم....

تازه دستبند امیدم هم به دستمه،حالا قصه اشو تعریف میکنم بعدا...

پسفردا اولین پایان ترمم رو دارم....

۱۳ نظر ۱۲ لایک
میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
هپی برث دی دوست نازنینم
درد و دل....
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
wish
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
bad cold and headache
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان