خصوصی 20

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلم واسه بوسیدن دستهاش تنگ شده...

دلم واسه بوسیدن دستهات تنگ شده مامان جان...

خدایا مواظبشون باش....نفس من به نفسشون بنده...

خدایا بهم این نیرو بده که تحملمو بتونم بالاتر ببرم.....کمتر دلتنگ بشم....کمتر از سختیا اذییت بشم....

خدایا ازت میخوام صبر و حوصلم بیشتر بیشتر بشه....

یه عالمه روزای سخت رو پشت سر گذاشتم...میدونم که یه عالمه روزای سخت دیگه هم تو راهن...پس باید صبور تر و باحوصله تر بشم....

ادامه مطلب ۱ نظر ۵ لایک

دلتنگیه لعنتی...

دوز امیدواریم به زندگی خیلیی اومده پایین...

درعوض دلتنگیه لعنتی منو داره خفه میکنه...تو خواب....تو بیداری...موقع غذا خوردن....موقع درسخوندن...وقتی دارم راه میرم....همش همش دلتنگیمو دارم....و چقد عذابم میده این حالت....

دلتنگیه لعنتی چنگ زده به روحم...خدیااااا تحملمو بیشتر کن لطفا....

نیاز دارم به اینکه یه عالمه امید بهم تزریق بشه تا بتونم دوری و سختیه ی اینجارو تاب بیارم...

۶ نظر ۳ لایک

خانم توت فرنگی...

امروز نزدیکای ظهر مامانم بهم خبر داد که الا خانم(دخترخاله جان) عجله کرده و امروز صبح,خواب شیرین صبحگاهی رو بر خاله ی من حرام کرده...

از ظهر که عکسش بهم تلگرام شده,تاحالا 100 دفه نگاهش کردم و قربونش رفتمو نازش کردم...

حتی تازه  با خالم  تصویری  تماس گرفتم و کلییی باهم صحبت کردیم و الاخانم رو دیدم که بیدار شده بود و مشغول تامل کردن تو دنیای اطرافش بود....

واااای از همین الان ذوق اون موقعی رو دارم که بتونم بغلش کنم و بچلونمش...تا اون موقع کلییی راهه ولی خب خیلی حس و حالمو عوض کرد و کلیی انرژی گرفتم از دیدن روی ماهش...توت فرنگیه منheart

امیدوارم از این روز به بعد,زندگی روی بهتری به خالم و شوهرش نشون بده....اگه تا حالا هرخصومتی بوده,از همین لحظه پودر بشه بره تا ابرا و سر و کله ی غم و ناراحتی,تو زندگیشون پیدا نشه...

۲ نظر ۲ لایک

my aunt

اوایل مهر,دختر خالم دنیا میاد....

دیشب تولد پسر داییم بود...رفته بودیم خونه ی داییم اینا,وقتی فهمیدم خالم خونه ی مامانبزرگم ایناس,تند و تند اومدم از پله ها پایین و رفتم محکمم بغلش کردم...بهم میگه اینجور محکم بغلم میکنی در دجه ی اول بچم تبدیل به لواشک شد,دوماا گریم میگیره هااا....

گفتم خاااله دلت تنگ شد گوشیتو بردار و زنگ بزن,گریه نکنیااااا,میگه مگه مییشه؟؟عهه

دستمو گذاشتم روشکمش دیدم اووو چه فوتبالی بازی میکنه دخترخاله جان...laughheart

خالم گرد شده حسابی,دیگه همش با حالت هن هن کنان  و پنگوئنی وار راه میره تفلکی...

۶ نظر ۱ لایک

today is my birthday

n سال پیش,این روز,ساعت 8 صبح به دنیا اومدم....

الانم انقد خستم انقد خستم که نگووو....اصن دیشب که مهمان داشتیم و اینا و دیر خوابیدم...امروزم کله سحر بیدار شدم که همه جارو سامان بدم و غذا درست کنم چون دوستم میخواست به مناسبت تولدم بیاد خونمون....بعدشم ساعت 5 باهم کلاس داشتیم و رفتیم کلاس تاااا 8 ونیم....الان خواستم یه پست کوچولو بذارم و برم بخوابم...دارم میمیرم از خستگی...

دلژین باانوو,خیلییییی نبودت حس میشه...crying

رضی جااان,من فدااای محبتت عزیزمممkiss

 

 

۱۰ نظر ۱ لایک

از سینوزیت گرفته تا تولد صین....

اخرش این سرماعه خوب که نشد هیچ...منم زجرکش کرد که هییچ....تبدیل به سینوزیت شد خیر ندیده...اااه

واسه تولد صین هرچیی گشتم و گشتم که یه شال خوشرنگ و لعاب گیرم بیااد نیومد که نیومد...

رفتم براش کتاب بخرم....یه رمان خارجی خریدم ولی ترجمه شدش...میخواستم دوتا بخرم ولی از اونجایی که خودم تو این زمینه هییچ تجربه ای ندارم,به همون یدونه اکتفا کردم و خلااص....

بعدش خواستم گل هم بخرم براش...

صبح قبل کلاس رفتم دنبال گل,چندتا مغازه که بسته بود.اونیم که باز شده بودفقط  یه 4 تا گل رزهاش خوب بودن.دیگه گفتم بیچ که میخوام برم کلاس...پیچید و بردم....

وقتی دادم بهش بهش گفتم که شرمنده واقعااا دلم میخواست یه دسته گل نقلی پقلی و جینگیل پینگیل برات درست کنن ولی گلهاشون پژمرده بودواینا....

 

باید بگم اون کاغذ نقش و نگار دار زیرش هم,کاغذ کادوی این کتاب بود

 

 

نمیدونم چرا ولی این عکسه کج شد...حالا مهم نیسwink

 

۳ نظر ۰ لایک

i really love lip stick

کلا ادمی نیستم که از لوازم ارایش استفاده کنم,یعنی اهل کرم پودر زدن و ریمل و خط چشم و مداد و رژگونه و این صوبتا نیستم...اما عااااشق رژ زدنم...

ینی کلاا ارایش همیشگی من فقط یه رژ زدنه وخلااص..البته اگه بخوام مهمونی برم یا یه جاییکه دیگه خیلییی بخوام چیسان فیسان کنم,یه ریمل و یه خط چشم میکشم و میرم...اصلا حووصله ی کرم پوودر و نمیدونم رژ گونه و اینارو هیچوقت نداشتم...

از بچگی وقتی به رژلبای مامانم  که نگاه میکردم,همیشه درشون باز میکردم و بوشون میکردم. دوسداشتم همشون مال خودم باشه...

مامانم فهمیده بود که چقد رژ دوسدارم.بخاطر همین بهم اجازه داده بود تو خونه,هروقت دوسدارم بزنم...

بزرگتر که شدم برام لب لو(labello) خریدن,مات و خوشبو....خیلی دوسشون داشتم...

دیگه بزرگتر بزرگتر شدم....الانم که هزار رنگ رژ و خط لب دارم...

رنگ رژ هم حتی برام ملاک نیست..مهم زدنشه!...اصلا عااشق بو و حالتشم...یه حس خاصی بهم میده که این حسو وااقعا دوسدارم...

انقد علاقم نسبت به رژلب زیاده که دوسدارم همیشه رژ زده باشم,چه تو خونه و چه بیرون...البته اینم بگم,به پاک شدنش حساس نیستم ولی کلا از خود رژ زدن خوشم میاد...

واقعا دوسدارم بدونم ایا کسی مثه من هست که شیفته ی رژ زدن باشه؟دوستان کیا مثه منن؟؟

 

 

 

۹ نظر ۴ لایک

خرم ان کس که در این محنت گاه,خاطری را سبب تسکین است

روزا دارن استپ بای استپ میگذرن...

دارم سعی میکنم هم لذت ببرم,هم به کارای واجبم برسم....

ولی در همین حین گذر روزهارو کاملا احساس میکنم...

عاشق خنکی اردیبهشتم....

تو این روزاا شیراز عااااالیه....

چند روز پیش که میخواستم درمورد یه سفر خاص,رایتینگ بنویسم,درمورد شیراز نوشتم...

اصلا وقتی خاطرات اون سفر هرچند کوتاه ولی دوستداشتنی تو ذهنم مرور میشه,یه حس خوبی بهم دست میده...باغهای خوشگلی داره که اصن نگم براتون...yes

ادامه مطلب ۴ نظر ۱ لایک

draw2 (گلدون اصلاح شد)

ادامه مطلب ۸ نظر ۳ لایک
میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
هپی برث دی دوست نازنینم
درد و دل....
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
wish
شمارش معکوس شروع میشود...
بغضم گرفته وقتشه ببارم..چه بی هوا هوای گریه دارم....:(
draw:)
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان