یه عذرخواهی من بدهکارم.....اونم به علت غیبت یهویم اونم دقیقا وقتی که شروع کردم به تعریف کردن بود...اخرین پستم رو خیلیی وقت پیش منتشر کردم که بعد از اون دایم به دنبال کارهای ثبت نامم بودم که بتونم تمومش کنم و برم ایران تا اوایل شهریور که باید دوباره برگردم بوداپست چون 10 سپتامبر دانشگاهم شروع میشه...
و اما تو این مدت از بس اعصابم خراب بود که چرا کارم پیش نمیره که نگوو....خلاصه اونقدر رفتم و اومدم....اونقدرر پیگیری کردم تا بالاخره امروز کارهای ثبت نامم تموم شد و بلیطم رو دیروز گفتم برام عوضش کنن برای روز شنبه,6 جولای(15 ام تیر) ساعت 5 ونیم بعازظهر به وقت بوداپست.....که ساعت 5 صبح روز بعد به وقت تهران,وارد تهران میشم و بقول یکی از بلاگرا میرم تو جیگر مامان اینا....بعدشم که نمیدونم برنامه چیه...برمیگردیم شمال(خونه) یا که شاید بریم قم....شاید هم نه....نمیدونم دقیقا...فقط امروز اونقدررر حالم خووبه که حد و اندازه نداره.....
تو این یکماهی که دنبال کارهای ثبت نامم بودم بشدت اذییت شدم.....به ظوری که تموم انگیزم و تموم ذوقم کوور شد ولی خداروشکر خداروشکر الان حالم خوبه چون بشدت مشتاق دیدار مامان اینا و دوستهام هستم و از تصور دیدنشون...بغل کردنشون و بوسیدنشون اصلا حالم خوووب میشه....
یعنی واقعااا این مجاریا در سیستم اداریشون بشدت کند عمل میکنن....اونقدر منواذییت کردن که من کاملا ناامید شده بودم از اینکه بتونم حتی تا اخر تیر برم ایران ولی خداروشکر که اونقدر پیگیر شدم که خلاصه کارم راه افتاد....تو گرمای شرجیه وحشتناک و تو افتاب تیز وسوزان اینجا همش کارم این بود که میرفتم و پیگیر میشدم...
_____________________________________________________________________
و خداوند ناز خود را در دختر تجلی کرد....ای نازترین ناز خدا روزت مبارک
دختر خانم های گل,پیشاپیش روزمون مبارک باشه.....