خب,راستش من از این تریپ ناله و گریه زاری اصلا خوشم نمیاد,یا اینکه مثلا هی بیامو از حال خرابو انرژی تحلیل رفته و اینا صوبت کنم و اینکه از بس پست قبلیم شمارو متاثر کرد,بخاطر همین امروزتصمیم گرفتم همینجوری یه پست بذارم کههه,اصلا یادم رفت چی میخواستم بگم...ولش میکنم.
ولی کلا من عاشقتونم.چون پیگیر حال ادم هستین ولی نه در جهت دخالت,بلکه درجهت کمک کردن به خوب شدن حالم.قربون همتون
والا من دیروز و پریروز اینا و کلا روزای قبل تر همش تو فکر این عزیزایی هستم که با هواپیما از تهران به یاسوج میخواستن برن ولی انگار کوه دنا سد راهشون شد و متاسفانه تهران رو به مقصد اون دنیا ترک کردن واین خیلییی برام ناراحت کننده اس.خدارحمتشون کنه و خدا به بازماندگانشون صبر بده.میخواستم تو این پست دلنوشته ی دکتر دانشی برای همسر و بچهاش که تو این هوایپیما بودو بذارم ولی پشیمون شدم چون خودم وقتی خودمش خیلیی متاثر شدم و ناراحت.
الانم گشتم و یه عکس خوب واسه این پست پیدا کردم....
یه توضیح بدم درمود این عکس و برم=این چای طبیعیه,علاوه بر اون نعنای تازه چیده شده ی حیاط انداختم توش,اصن محشره...همین.فعلا
یه چیز دیگه=از خدا میخوام دیگه از این حادثه های دوست نداشتنی برای مردممون و هموطنای دوستداشتنیم نیوفته.