اوایل مهر,دختر خالم دنیا میاد....
دیشب تولد پسر داییم بود...رفته بودیم خونه ی داییم اینا,وقتی فهمیدم خالم خونه ی مامانبزرگم ایناس,تند و تند اومدم از پله ها پایین و رفتم محکمم بغلش کردم...بهم میگه اینجور محکم بغلم میکنی در دجه ی اول بچم تبدیل به لواشک شد,دوماا گریم میگیره هااا....
گفتم خاااله دلت تنگ شد گوشیتو بردار و زنگ بزن,گریه نکنیااااا,میگه مگه مییشه؟؟عهه
دستمو گذاشتم روشکمش دیدم اووو چه فوتبالی بازی میکنه دخترخاله جان...
خالم گرد شده حسابی,دیگه همش با حالت هن هن کنان و پنگوئنی وار راه میره تفلکی...
۲ شهریور ۹۷