خانومای گل,مامانای مهربون و دوستداشتنی,روزتون مبارک
خانومای گل,مامانای مهربون و دوستداشتنی,روزتون مبارک
بچها میخوام نقاشی بکشم.طرحشم انتخاب کردم,بنظرم خیلی سخت نیست ولی من نه تا حالا کلاس نقاشی رفتم نه نقاشیای سخت سخت کشیدم ولی کلا نقاشی کشیدن ارومم میکنه بخاطر همین تصمیم گرفتم یه نقاشی بکشم و تا عید یا حدکثر روزای اول عید تموم بشه.
این همون طرحیه که انتخاب کردم:
راستش معلوم نیست بتونم به این قشنگی بکشم ولی تموم سعیمو میکنم و اگه خوب بشه ,همراه با عیدی میدمش به دوستم ص بانو.
فقط چون تجربه ی خاصی ندارم و کلاسم هم نرفتم از دوستای بیانی از جمله 2 قلوهای افسانه ای(نفس و مریم),ایدا بانو و دوستای دیگه که تجربه ی نقاشی کشیدن دارن میخوام,لطفا راهنماییم کنید که لااقل تو ذوقم نخوره و نقاشیم خوب از اب دربیاد.هر پیشنهادی هم که بگید من با گوش جان پذیرا و منتظر راهنمایی هاتون هستم.خیلی ممنونم ازتون
تولد مبارک رضی بانو....
امیدوارم هیچوقت غبار غم روی دل مهمربونت نشینه...
امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشی دوست دوستداشتنی من...
اخ که من هرچقدر بنویسم و بنویسم و قربون صدقت برم کمه چون خیلی مهربون و دوستداشتنی هستی....
ارزوی موفقیت تو درس و مدیریت زندگیت برات دارم....
درسته قبل از اینکه بیام اینجا بنویسم ,بهت پیام دادم ولی خب هنوزم حسم اینکه نتونستم محبتهاتو جبران کنم.نمونش همون روزی که من خیلی فشار عجیب و زیادیو داشتم تحمل میکردم بخاطر یسری اتفاقا ولی چقدر سوپرازینگ بود برام اون پیام های بلند و بالات...
دوست خوب من دلم میخواد همیشه لبهات مزین به غنچه ی لبخند باشه و همیشه داشته باشمت....
سلااام دوستان...
من این روزا شدیداااا برای کمک به ترجمه ی درست متون اینگلیشم نیاز به نت دارم.انقد اینروزاا اذییت شدم برای استفاده از نت که همش فوش دادم به اونیکه فینتر کرد,اونیکه باعث شد فینتر بشه و همه ی ادمای دخیل دراین وضعیت خردرچمن!!!!
یکشنبه به بابام گفتم باباجان این لپتاب درحال پوکیدنه.خواهش مند است تمام اطلاعاتی که تو درایوها هستو بریز تو هارد.این امروز فرداس که دیگه بالا نیاد.بعدم زحمت عوض کردن ویندوز بکش.باتچکر
همانا پیش بینیم درست دراومد و لپتابم به فنااا رفت.پوکید قشنگ.حالا خداروشکر که اطلاعات توش نزد هارد محترم محفوظ مانده.
5 شنبه ی هفته ی بعد یعنی 21 ام عروسیه یکی از اقوام نزدیکه.این عروسی بیشتر شوی لباسای دوخته شده توسط خالمه.میدونین چرا؟؟چون لباس عروس,لباس خواهر شماره 2 عروس و لباس خواهر شماره 6 عروس,لباس خودشو,لباس خاله کوچیکم,لباس من,لباس مامانم,لباس مامانبزرگم,و لباسای نصف مهمانایی که قرار حضور به عمل بیارن در عروسی رو خالم دوخته!!!!تعجب نکنید.خالم تو کارش خیلی مهارت داره.
دیگه برم به کارام برسم.فعلاا
سلام
صبحتون بخیر
امیدوارم روز خوبی داشته باشید
دیشب یه تصمیمی گرفتم.
اومدم ایده ال های خودمو که دوسدارم درهفته انجامشون بدم نوشتم.از امروز شروع میکنم تا اخر هر هفته.
ینی من هرهفته خودمو ارزیابی میکنم که ببینم ایا تونستم به اون کارایی که درطول هفته مدنظرم بود برسم یانه؟
حس میکنم این ایده ی خیلی خوبی برای من میتونه باشه.
مامانم میگه دیشب خیلی بهش سخت گذشته...
بعضی اوقات راه میرفته...
بعضی اوقات هم مینشسته...
یا روی تخت دراز میکشیده...
خلاصه تا صبح چشم روهم نذاشته...
ساعت 8 صبح وارد اتاق عمل شد....
نیم تا چهل دقیقه بعد...
یه دختر تپل و کوچولو به دنیا اومد...
31 تیر سال فلان از یه محیط گردالی,وارد این دنیا شدم....