میخوام یه تشکر ویژه کنم از فاطمه ی لاله ی عزیزم....همینقدر ساده.....ولی درعین حال مهم که خیلی وقته به فکرشم که یه متنی بنویسم براش به عنوان تشکر اما همین امشب میخوام استارتشو بزنم و بداهه هرچی اومد بنویسم براش💜
یادمه پارسال،دقیقا پاییز بود(پاییز ۹۷) که نرگسِ عزیز یه گروه زد و من و چندنفر از بچه های بیانی رو واردش کرد.خوب و خوش بود همه چیز تا که یهو کلا بی فعالیت شد گروه اما خوبیش این بود که منو باهات اشنا کرد.نه که فقط بگم اشنا،چون با نرگسِ عزیز هم اشنا شدم ولی دوستی ما از جایی شروع شد ک گفت خسته ام و دارم جمع میکنم وسایلمو که برم خونه(رفته بود کتابخونه).....گفتم منو یادم خودم انداختی و اونجا بود که مکالممون شروع شد و خواست خدا بود که ماباهم اشنا بشیم که درمواقع شادی و غم،سختی و اسونی،از هم یادکنیم و دل به دل همدیگه بدیم...
گوش شنوا بشیم.....
همدیگرو بخندونیم و از ارتباط باهم لذت ببریم و تجربه کسب کنیم...
من دررابطه با خودم نمیدونم چقدر کلامم تونسته اثر گذار باشه براش ولی تمام سعیم رو بکار بردم همیشه و اما تو که همیشه بهم قوت قلب دادی و منو بشدت درک کردی و ارومم کردی ازت خیلی خیلی ممنونم زیبا جان💜🙏🏻
امیدوارم تنت دیگه نیازمند ِ به ناز طبیبان نباشه عزیزم🌹😚