یکسال از رفتنت میگذره و ما هنوز نتونستیم کنار بیایم با نبودنت...
بعد از فوت پدر بزرگ و مادر بزرگم، مرگ عمم واقعا برامون سنگین بود😢
واقعا دلمون برای بچه هاش و شوهرش خیلی میسوزه،خیلی دارن اذییت میشن.خدایا بهشون صبر بده🙁🙏🏻🙏🏻
قبل از اینکه از ایران برم شنیدم که جاریِ عمم به سرطان مبتلا شده،عمم یکسال و خورده ای مثل یه خواهر هر روز به جاریش که همسایش بود سر میزد و ازش نگهداری میکرد، دقیقا پارسال،یک هفته ی پیش،شب با درد فوق العاده زیاد شکم،از خواب بیادر شد و با حال زااار با امبولانس بردنش بیمارستان.تو اون یک هفته ،بیچاره فقط درد کشید و درد کشید.همون اول فکر کردن عفونت دستگاه گوارش و سنگ وصفراست ولی بعدش متوجه شدن سرطان کل دستگاه گوارش رو دربر گرفته و درنهایتِ جنگیدن برای بدست اوردن سلامتیش،ذره ذره اب شد و در عرض یک هفته این سرطان کوفتی جونشو گرفت.
عمه ی من یه شخصیت عجیبی داشت.مدل خودش به همه محبت میکرد و از حرفهای هیچکس و هیچ چیز ناراحت نمیشد.گاهی ممکنه بود ادم ازش دلخور بشه ولی این نوع محبت کردنش بود و نمیخواست مارو ناراحت کنه.
اینارو گفتم که بگم عمم یک سال وخورده ای از جاریش نگهداری کرد غافل از اینکه خودش سرطانِ خاموش داشته و علاـمی برای بروزش نداشت و در عرض یک هفته فوت کرد.جاریش هم متاسفانه یکماه بعد از خودت فوت کرد....الان دوتا خانواده،یکساله که داغ دارن و داغشون سرد نمیشه طفلکیها....
روحتون در ارامش عزیزای دوست داشتنی💜🙏🏻