این روزا عجیبم برای خودم.....موودم یه جوریه که همش نیاز به انگیزه دارم.....انگیزه برای از اعماق وجودم خوشحال بودن!....این خوشحال بودن از اعماق وجودم،دوزش اومده پایین....دیگه همش سعی میکنم بهبود ببخشمش....
مثلا امروز کلی ویدیوهای فارغ التحصیلی دیدم....و کلی رویا بافی کردم....حتی اسکرین شات گرفتم که بذارمشون تا یادم بمونه....
بیاین با من،میخوام برم وارد تکه ای از رویای بنفشِ یواشم بشم...روز فارغ التحصیلی رو میگم😍....روزی که میخوام پیراهنِ بنفش دلبرانم رو بپوشم با موهای باز و صاف،یک خورده اشو باز بذارم و یک خورده ایش رو هم با سنجاقهایی متوسط با گلهایِ ظریف و ناز تزیین شده از دوطرف جمع کنم موهام رو با فرق کجِ همیشگیم....دیگه وارد جزئیات ارایش ملایمم نمیشم چون واقعا هرچی اون موقع بنظرم بیاد انجام میدم ولی از الان میدونم لایته😍....دیگه از جمله موارد ضروری برای اماده شدنِ اون روز یه کفش پاشنه دارِکه نه خیلی بلند باشه و نه تحت باشه ،رنگشم هنوز بین مشکی و کرم و...موندم و میذارم اونموقع تا ببینم اونموقع چه کفش جذابی میشه با این تیپ پوشید ولی فک میکنم جلو باز نباشه....و done!
بریم که تیکه هایی از مراسم رو تجسم کنیم....خودمو دارم تو لحظه ای میبینم که باهمکلاسیام هماهنگ کردم که باهم وارد کنفرانس هال بشیم....قبل از در وردی به هممون یک کلاه و یه شنگلِ گوگولی میدن....میپوشیم و با ذوق همدیگرو نگاه میکنیم و بعدش وارد هال میشیم....میشینیم....
الان خودمو اواسط مراسم میبینم که رکتور داره به مجاری حرف میزنه و ماهم که هنزفریهای ترجمه به گوشمونه و داریم ترجمه ی انگلیسیش رو میشنویم و با لبخند داریم نگاه میکنیم.....دوستم از اونطرف داره لایو میگیره....هر لحظه بی صبرانه منتظریم که حرفها تموم بشه و نوبت به خوندن سوگند نامه برسه....
وقتشه....همه به احترام در جای خودمون می ایستیم...سوگند نامه رو شروع میکنن به خوندن و ماهم باهاشون زمزمه میکنیم و درپایان کلاه هامونو از سرمون برمیداریم و به نشانه گیریه سقف به سمت بالا پرتابش میکنیم و دست و سوت و جیغ و هورااااا.....🤗👩🎓👩🎓
خب حالا برگردیم به ادامه ی درسمون برسیم که سه سال مونده تا فارغ التحصیلی☺✌🏻