وقتی صدای بارون همراه با رعد و برق میاد که اصلا احساس میکنم یه فیلم سینماییِ عاشقانه داره از پنجره ی اتاقم پخش میشه و من دلم میخواد فقط و فقط بشینم رو بروی پنجره و نگاه کنم و تو دلم راز نیاز کنم با خدای خودم...همیشه میشه راز و نیاز کرد اماا اماا من احساس میکنم زمانیکه بارون میاد،انگار خدا اغوششو برام باز کرده و میگه هرچه میخواهد دل تنگت بگو و منم میگم و میگم و میگم تا که یه لحظه به خودم میام و میبینم چشمای منم بارونیه و باد خنک داره اشکهام و رد اشکهام رو روی صورتم نوازش میکنه....اشکهام از خوشحالیه...از خوشحالیه اینکه بازهم تونستم تو این بارونِ قشنگ،حرف بزنم و تمامممه ته مونده های دلم رو رو کنم برات خدای من💟دقیقا وقتیکه دیگه جونی برام نمونده و با ته ته های انرژیم دارم حرکت میکنم و همچنین تمام برنامه هام بهم گره خورده....مثل همیشه مسپارم بهت تمام دل مشغولیهامو که تو بهتر از هرکسی ،بهترین رو برامون میخوای💜