اهای اهالی شهر....حرف و سخنمون زیاده...حال هممون گرفتس و در و دلامون زیاااده....تا به همدیگه میرسیم،ناله و دلواپسیم.....تا که میپرسیم اخه چرااا؟؟؟؟...داد میزنیم بی کسی.....دلمون تنگِ دیارم هست...روزهارو هم میشماریم....(من و همکلاسیام رو میگم)
امروز عجب روز عجیبی بود......عجیبااااا...یه اتفاقهایی افتاد که فقط شاخ دراوردم....
استرس گرفتم زیااد...
بعدش سعی کردم اروم باشم نشستم به ادامه درس،ولی یه بغضی تو گلوم بود که اخرشم ترکید دیگه....روز،روز سختی بود....
فقط پناه برخدااا🙏🏻
۱۹ ارديبهشت ۹۹