من از هرنظر که فک کنین خسته ام...روحی ،جسمی....
هی خودم رو کنترل میکنم که غر نزنم و حرفهای واقعی و ناراحت کننده ای که اینروزا هممون تو دلمونه نزنم ولی دیگه تحمل منم حدی داره....
پرم از حس بد و ناراحتی....
اصلا نمیدونم چی درسته چی غلط....
تمرکزم رو درس خیلییی کممم شده....
از حجم هوای خوب و دلپذیری که از پشت پنجره میبینم و همونقدر که میخواد حالمو عوض کنه قشنگ ضد حال میزنه به حالم که ای داد من عاشق این فصلم و عاشق پیاده روی تواین فصل ولی نمیشه همینجوری پاتو از خونه بذاری بیرون و راحت بدون هیچ ماسک ودستکش و ترس و اظطراب تو کوچه و خیابون و پارک راه بری و باموزیکت تو دلت همراهی کنی....
یکماه و خورده ایه که نه ادمی رو از نزدیک دیدم و نه بغلشون کردم....دیدن منظورم نشستن و حرف ردن و گپ وگفت هست مخصوصا همکلاسیام....اخ که من چندبارر گریه کردم برای این دلتنگی و هربار هم برام تازه اس....
بدتر از همه ایمیل زدن گفتن تاریخ امتحانامون از خرداد به مرداد انتقال پیدا کرده و صدالبته که خیلیی تایم خوبیه برای درس خودندن چون تو این زمان پایین ترین تمرکز رو دارم تجربه میکنم و با این حالت کشون کشون باید ترم رو به عالی جلو ببرم و خیلی بهم فشاره....مخصوصا اینو درنظر بگیرین که ترم جدیدِ ماها از مهر شروع نمیشه،بلکه از شهریور شروع میشه....اوووف به این اوضاع...
قلبم از این حجم از بی حوصلگی و تو خونه بودن و همه چیز از روال عادی خارج شدن خیلی فشرده شده.....
خدایاااا چی میخواد بشه؟؟؟؟🤦♀️