فقط برای تو....فقط برای تویی که ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا من بزرگ شدم.....
ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا با خودت کنار بیای و من رو راهی کنی....
باز هم ذره ذره از وجودت داره کاسته میشه بخاطر ارزوهام.....
من نمیدونم که مادر بودن یعنی چی....ولی خووب میدونم که نبودن صمیمی ترین دوست یعنی چی...ادم به زور میتونه با نبود صمیمی ترین دوستش کنار بیاد,همنوطور که من دارم با نبودت در کنار خودم, کنار میام و همچنین خودت در نبود من.....اما نمیدونم خدا که صبری رو در وجودت قرار داده که تونستی با نبود من درکنار خودت,کنار بیای....
اگه من دارم اینجا گوله گوله اشک میریزم و اینارو مینویسم....میدونم که تو از من, هم دلتنگ تری...ولی خدا میدونه که چقدر دلم میخواد الان بغلت کنم....سفت سفت....
۱۶ ارديبهشت ۹۸