اگه بگم عاشق گلم قطعا نمیتونید حد دوسداشتن منو درک کنید...
دوسدارم هر وقت که از کنار گلفروشیه سر کوچه رد میشم,یه شاخه گل رز (حالا هر رنگی میخواد باشه یا حتی رنگارنگ هم باشه مشکلی نیست و) یا یه شاخه گل مریم از این گلفروشی که بنظرم گلهاش همیشه تازن , واسه خودم بخرم...
وقتی از کنار این گل فروشیه ردمیشمااا همش حس میکنم بوی زندگی میپیچه تو ریه هام ,بوی تازگی ,یه بوی خاص و دوستداشتنی....
هر دفه که دارم به این گلفروشی نزدیک میشم باخودم میگم الان میرم تو مغازه,یه سلام بلند و بالا به اقای مغازه دار و گلهای دوستداشنیش عرض میکنم,بعد هم یه چرخ بزنمو گلای دور و برمو برانداز کنم..همون اولین گل رز یا مریمی که جلو چشمم هست بردارمش,با یه ژست خاصی بوش کنم و بعد از حساب کردن,سلانه سلانه رونه ی خونه بشم.گلدون خوشگلمو بیارم و گل رو بدازم توش,بذارمش رو اینه کنسول که عطر زندگیو تو خونمون بیشتر و بیشتر تر متشر کنه...
******************************************************
پنج شنبه عروسیه 2 تا دنتیست ها بود.من فامیل داماد بودم اما انگیزم برای رفتن به این عروسی فقط و فقط عروس بود...اخه چقد این ادم میتونه دوستداشتنی باشه؟اخه نباید قربونش رفت؟
خواهر عروس و همسرش بخاطر یه پروژه ی تحقیقاتی,اخیرا رفتن ایتالیا و تا کارشون تموم بشه مدت ها طول میکشه اما خب مشکل این بود که عروسیه خواهر اخریش که خیلیی دلش میخواست حضور داشته باشه نبود دیگه .اما یکی دیگه از خواهرای عروس با ایمو باهاش تماس گرفت و از بدو ورود عروس داماد تاااا رقص دوتایی و رقصای دیگه که ماها همه دورشون بودیمو داشت با ایمو میدید.عروس یه لحظه دستاشو گذاشت جلوی لبش و بوس فرستاد واسه خواهرش و کلی دوسداشتم و برام جاالب بود این قضیه .برای صین اینو تعریف کردم که خواهر عروس همه چیو داشت میدید و عروس کلییی براش میرقصید و اینا,بعد یهو بهم میگه: واااای نکنه وقتی ما رفتیم,یهو خواهرم ازدواج کنههه.بعد یهو سریع میگه نهههه حق نداره وقتی ایران نیستم ازدواج کنه...عه خب این اصلااا انصاف نیست.
من فقط داشتم نگاش میکردم.چی بگم خب؟؟والااا