زمانیکه مهدکودک میزفتم یادمه تو بچه های هم رده ی خودم و همکلاسم پسر و دختر روی هم یه ده ،پونزده تایی میشدیم.اقا من یادمه که یه پسره بود که سفید بود با چشمهای سبزِ چند رنگ(نه سبز خالص!) و اگه درست یادم باشه لبهای صورتی که من بیشتر خود چشماش و حالت صورتشو یادم میاد،اقا من رو این پسره کراش داشتم😂😂😂😂😂😂😂
یادمه هروقت وقت دکتر بازی اینا میشد،من اگه میدیدم اون دکتر شده بلااستثنا میگفتم برین کنااااااار من میخوام مریض باشم😂😂😂😂(همون قضیه الهییی تب کنم شاید پرستارم تو باشیه🙈🙈😄).....اره خلاصه اینم از کراش بچگیم که یهو یادم اومد بنویسم😃🙈.
یه نکته بگم از اینهمه هم رده ای خودم من تعداد خیلییی کمی رو یادم میاد و میشناسم و بقیه رو اصلا نمیشناسم ولی بقیه منو خیلییی خوب یادشونه و میشناسن،نشون به اون نشون که منو میبین و سلام علیک گرم و اینا ولی من میگم قربون شما ،شما خوبین؟ببخشید من بجا نیاوردم🤦🏼♀️🙄😂😂😂😂😂.