کراش بچگیم😂😂

زمانیکه مهدکودک میزفتم یادمه تو بچه های هم رده ی خودم و همکلاسم پسر و دختر روی هم یه ده ،پونزده تایی میشدیم.اقا من یادمه که یه پسره بود که سفید بود با چشمهای سبزِ چند رنگ(نه سبز خالص!) و اگه درست یادم باشه لبهای صورتی که من بیشتر خود چشماش و حالت صورتشو یادم میاد،اقا من رو این پسره کراش داشتم😂😂😂😂😂😂😂

یادمه هروقت وقت دکتر بازی اینا میشد،من اگه میدیدم اون دکتر شده بلااستثنا میگفتم برین کنااااااار من میخوام مریض باشم😂😂😂😂(همون قضیه الهییی تب کنم شاید پرستارم تو باشیه🙈🙈😄).....اره خلاصه اینم از کراش بچگیم که یهو یادم اومد بنویسم😃🙈.

یه نکته بگم از اینهمه هم رده ای خودم من تعداد خیلییی کمی رو یادم میاد و میشناسم و بقیه رو اصلا نمیشناسم ولی بقیه منو خیلییی خوب یادشونه و میشناسن،نشون به اون نشون که منو میبین و سلام علیک گرم و اینا ولی من میگم قربون شما ،شما خوبین؟ببخشید من بجا نیاوردم🤦🏼‍♀️🙄😂😂😂😂😂.

۴ نظر ۹ لایک

به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️

اینهمه سال گشتم تا ورزشی رو پیدا کنم که نه تنها به سلامتیم کمک کنه بلکه اشتیاق به انجامش داشته باشم،گشتم و یوگا رو پیدا کردم....

یکشنبه ها برای من روز بیشتر عشق ورزیدن به خودمه،از صبحش که چشمهام روباز میکنم اشتیاقِ کلاس یوگا منو حسابی سرشوق میاره.....

میرسه به بعدازظهر،دقیقا به نیم ساعت قبل از شروع کلاس،پی دی اف درسی رو که دارم میخونم رو میبندم.شلوار ورزشی و یه جوراب مشکی میپوشم....

یه موزیک ملایم حتما پلی میکنم،میرم جلوی اینه،به چشمهام خیره میشم و به خودم لبخند میزنم،دستم رو وارد کیف ارایشم میکنم و ریملم رو برمیدارم،اروم اروم به قسمتهای انتهایی مژه هام ریمل میزنم تاکه از رنگ خودشون به رنگ مشکی تغییر رنگ بدن،حالا نوبت چیه؟نوبت رژ لب دوستداشتنیه،امروز چه رنگی دوست دارم؟؟؟بنفش ^_^ اره خودشه.....

درشو باز میکنم و به لبهام رنگ بنفش هدیه میکنم....

موهام رو یکدور باز میکنم مرتب میکنم و جمع میکنم....

حالا نوبت پهن کردن متِ عزیزمه.....مت سبز،مثل چمن سبز و مثل پنبه نرمممم.....

درکمد رو باز میکنم،اول ملافه ی سفید با طراحی روبانهای بنفش رو روی پارکت پهن میکنم و بعد متم رو روش پهن میکنم....

حالا نوبت اماده کردن کشمه،کش بنفشِ دوست داشتنیم و دراخر لیوان اب و تمام.....

به حالت ترکیش پوزیشن روی مت میشینم  و کمکی اب میخورم....

حالا لیوانم رو میدارم کنار و دکمه ی جویین تو میتینگ رو میزنم و وارد کلاس میشم و با استادم احوال پرسی میکنم....

درنهایت و بعد از گذشت یکساعت و نیم،احساس میکنم من مثل یه پر هستم ازاد و رهااااا.......

 


 

۲ نظر ۵ لایک

کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️

سال دو بجز سختی درسهاش که پدر درمیاره ازت،اونجاییش بامزه اس که بچه ها بخاطر اینکه همدیگرو شناختن رو هم کراش میزنن😂😂

یا مثلا فقط اونجاش که میگه باباااا لامصب این پاسپورتش خیلی باارزشه،رل زدن باهاش فایده های بسیار داره😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️کلاس ماساژ باید پارتنرش بشم بقیه اش حله😄🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️😂

پ.ن:این هفته سومین هفته ی شروع کلاسهاست و ما درحالیکه هر روز از ۸صبح کلاس داریم تا خود ۸ غروب،داریم از فشار فانکشنال و پاتو فیزیو له میشیم🤦🏼‍♀️🥺

پ.ن:کلاسها همه چه عملی چه تئوری همه حضوریه.

۴ نظر ۷ لایک

وقتی بارونِ چشمِ تو، چشمِ منم تر میکنه،میریزه روی گونه هام دردمو بدتر میکنه....

دراز کشیدم روی تختم،موهامو از زیر سرم کنار میزنم،گوشیمو زدم به شارژ و یهو یاد این اهنگ شهاب تیام افتادم و در تمام لحظه هایی که دارم این موزیک ویدیو رو میبینم، خاطرات ۵سال پیش برام تازه شد....یادش بخیر....

زمزمه میکنم کلمه به کلمه ی این اهنگ رو و میگم یادش بخیر...اون روزهارو دوست نداشتم اصلا😶.خدای من شکرت که اون روزای مزخرف که من واقعا غرق اشتباهاتِ فکریم شده بودن،گذشت.البته که اون زمان از یه نظر خیلی اهمیت داشت که من متاسفانه بخاطر اشتباهاتم،برگشت ناپذیره اما الان بعد از ۵ سال میفهم قسمت و صلاح من این بوده،خدای من شکرت🙏🏻🙏🏻🙏🏻

دوست داشتید گوش کنید:

اهنگ برای تو

یاد ایام بخیر...

واای خدا انقدر دلم یه مهمانی،یه عروسی،بزن و بکوب و اتفاقای شادِ این چنینی میخواد که نگو...

پا درد گرفتن از رقصیدن و ورجه وورجه با کفشِ مهمانی و مراسم و اینا.....بوی تافتُ مو، قرتی بازیای دخترونه🙈🤩.....دیدن ادمهایی که من دوسشون دارم و دوستم دارن😍اه خدای من ، امید به تموم شدن کرونا🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

خط چشم کشیدن رو اول با این خط چشم یاد گرفتم چون خطاش به چشم نمیومد و تمییز کردنش بدون درد و خون ریزی بود!😁....درش اوردم یاد ایام کنم که دیدم دیگه خشک شده ولی خیلی اموزنده بود چون منو ترغیب کرد که بعد از اون سراغ خط چشم های معمولی و مدادی و سایه ای برم و یادشون بگیرم تا مواقع لازم تواناییی استفاده رو داشته باشم.😊البته اینو من از ایران گرفتم،پارسال رفتم نقره ایش رو هم گرفتم که خیلی دوسش دارم،ساده و زیبا و درعین حال که به چشم میاد اما ملایمه.

این پست اسمش یاد ایامه پس میخوام یاد کنم از هرچیزی که این چند روز یادشون کردم....این ترم بخاطر اینکه مجلزی بود و تو خونه بودم از قهوه زیاد استفاده کردم و دلم جرم گیری دندون میخواد که برم پیش دکتر گوگولی دوستداشتنیم و برام انجام بده و با همون اخلاق خوبش از هر دری با من،پدرانه سخن بگه و من گوش کنم زیر دست های ماهرش که داره برام جرمهای دندونهام رو میگیره...اخییی یادش بخیر...

دیگه اینکه یاد خیلی چیزا بخیر.....

تابستون رو به اتمامه و ترم جدید بزودی در راهه......

امید به اینکه همه چیز به زودی،به خوبی،به روال عادی برگرده🙏🏻🙏🏻🙏🏻

۱ نظر ۳ لایک

دوست عزیزم،فاطمه ی عزیزم....💜

میخوام یه تشکر ویژه کنم از فاطمه ی لاله ی عزیزم....همینقدر ساده.....ولی درعین حال مهم که خیلی وقته به فکرشم که یه متنی بنویسم براش به عنوان تشکر اما همین امشب میخوام استارتشو بزنم و بداهه هرچی اومد بنویسم براش💜

یادمه پارسال،دقیقا پاییز بود(پاییز ۹۷) که نرگسِ عزیز یه گروه زد و من و چندنفر از بچه های بیانی رو واردش کرد.خوب و خوش بود همه چیز تا که یهو کلا بی فعالیت شد گروه اما خوبیش این بود که منو باهات اشنا کرد.نه که فقط بگم اشنا،چون با نرگسِ عزیز هم اشنا شدم ولی دوستی ما از جایی شروع شد ک گفت خسته ام و دارم جمع میکنم وسایلمو که برم خونه(رفته بود کتابخونه).....گفتم منو یادم خودم انداختی و اونجا بود که مکالممون شروع شد و خواست خدا بود که ماباهم اشنا بشیم که درمواقع شادی و غم،سختی و اسونی،از هم یادکنیم و دل به دل همدیگه بدیم...

گوش شنوا بشیم.....

همدیگرو بخندونیم و از ارتباط باهم لذت ببریم و تجربه کسب کنیم...

من دررابطه با خودم نمیدونم چقدر کلامم تونسته اثر گذار باشه براش ولی تمام سعیم رو بکار بردم همیشه و اما تو که همیشه بهم قوت قلب دادی و منو بشدت درک کردی و ارومم کردی ازت خیلی خیلی ممنونم زیبا جان💜🙏🏻

امیدوارم تنت دیگه نیازمند ِ به ناز طبیبان نباشه عزیزم🌹😚

۲ نظر

به پایان امد ترم ۲ ولی حکایت همچنان باقیست😊

امشب،باخیال راحت از اینکه بعد ار دوماه،استرس گاه و بی گاه برای امتحانا،امشب راحت تر از هر شب دیگه میخوابم چون بااینکه من خیلیی میترسیدم از شروعشون اما این ترمم به خوبی و خوشی بخیر گذشت و تموم شد....خدای من شکرت🙏🏻🙏🏻🌌

۳ نظر

رسیدن به این نقطه در تحمل انتظار...

قبلانا فکر میکردم انتظار چون تحملش سخته،چیز جالبی نیست اما الان دیگه انقدر برای اتفاقهای مهم توی زندگیم انتظار کشیدم که مطمئنم لازمه ی بدست اوردن تجربه،همون تحملِ انتظارِ هست...اصلا قشنگیش به اینه که گاهی در راه انتظارم،به زیر صفر برسه امیدواری و صبرم ولی بازم دست از انتظار و تحمل بر ندارم تا طعم این تجربه بشینه به وجودم......

#بنفشِ یواش

این روزا...

این روزا عجیبم برای خودم.....موودم یه جوریه که همش نیاز به انگیزه دارم.....انگیزه برای از اعماق وجودم خوشحال بودن!....این خوشحال بودن از اعماق وجودم،دوزش اومده پایین....دیگه همش سعی میکنم بهبود ببخشمش....

مثلا امروز کلی ویدیوهای فارغ التحصیلی دیدم....و کلی رویا بافی کردم....حتی اسکرین شات گرفتم که بذارمشون تا یادم بمونه....

 

 

 

بیاین با من،میخوام برم وارد تکه ای از رویای بنفشِ یواشم بشم...روز فارغ التحصیلی رو میگم😍....روزی که میخوام پیراهنِ بنفش دلبرانم رو بپوشم با موهای باز و صاف،یک خورده اشو باز بذارم و یک خورده ایش رو هم با سنجاقهایی متوسط با گلهایِ ظریف و ناز تزیین شده از دوطرف جمع کنم موهام رو با فرق کجِ همیشگیم....دیگه وارد جزئیات ارایش ملایمم نمیشم چون واقعا هرچی اون موقع بنظرم بیاد انجام میدم ولی از الان میدونم لایته😍....دیگه از جمله موارد ضروری برای اماده شدنِ اون روز یه کفش پاشنه دارِکه نه خیلی بلند باشه و نه تحت باشه ،رنگشم هنوز بین مشکی و کرم و...موندم و میذارم اونموقع تا ببینم اونموقع چه کفش جذابی میشه با این تیپ پوشید ولی فک میکنم جلو باز نباشه....و done!

بریم که تیکه هایی از مراسم رو تجسم کنیم....خودمو دارم تو لحظه ای میبینم که باهمکلاسیام هماهنگ کردم که باهم وارد کنفرانس هال بشیم....قبل از در وردی به هممون یک کلاه و یه شنگلِ گوگولی میدن....میپوشیم و با ذوق همدیگرو نگاه میکنیم و بعدش وارد هال میشیم....میشینیم....

الان خودمو اواسط مراسم میبینم که رکتور داره به مجاری حرف میزنه و ماهم که هنزفریهای ترجمه به گوشمونه و داریم ترجمه ی انگلیسیش رو میشنویم و با لبخند داریم نگاه میکنیم.....دوستم از اونطرف داره لایو میگیره....هر لحظه بی صبرانه منتظریم که حرفها تموم بشه و نوبت به خوندن سوگند نامه برسه....

وقتشه....همه به احترام در جای خودمون می ایستیم...سوگند نامه رو شروع میکنن به خوندن و ماهم باهاشون زمزمه میکنیم و درپایان کلاه هامونو از سرمون برمیداریم و به نشانه گیریه سقف به سمت بالا پرتابش میکنیم و دست و سوت و جیغ و هورااااا.....🤗👩‍🎓👩‍🎓

خب حالا برگردیم به ادامه ی درسمون برسیم که سه سال مونده تا فارغ التحصیلی☺✌🏻

از مزایای این ۴ ماه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
بعدی
۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷
میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

هستی . . .

همیشه . . .

همین جا . . .

درست در کنار من !♡♡خدای مهربانم♡♡


>>انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ<<

-ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده!
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
از نو
به وقت پنج ژانویه دوهزاروبیست و یک
من نمیدونم چرااا😐😐😐😐
Channel
فانکشنال با اوا و پیتر...
پدیده ای بنام فانکشنال🙄
کراش بچگیم😂😂
پاییز☂️
به وقت غذای روح و جسم،به وقت یوگا😍🧘🏼‍♀️
کراش نزنیم،اگه میزنیم بدردبخور باشه😂😂😂😂🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
محبوب ترین مطالب
تا کیِ؟؟؟؟😥
از نو
غرغرهای تلنبار شده 2
😑
خواست خدا بود که ما الان زنده هستیم!
ذوق استرسطور!!!!!!!
دلتنگیه دیگه...وقتی خسته ای بیشتر میاد سراغت که از گوشه ی چشمت بریزه...
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
وی پست خود را از ایران مینویسد...
📚📅
پربیننده ترین مطالب
سکوت کن!.....
خدا دختر ها را افرید.....تا گلها بی نام نمانند..
روزای سخت برای آدمای سخته(وقتی سین کم میاره و بااین جمله به خودش امید میده!)
ممنونم که هستین...
هپی برث دی دوست نازنینم
خصوصی 1
خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من,ورنه این دنیا که مادیدیم خندیدن نداشت...!
شمارش معکوس شروع میشود...
draw:)
اخرین ماه امسال
مطالب پر بحث تر
وی پست خود را از ایران مینویسد...
باااز میشه این در.....صبح میشه این شب....
هپی برث دی دوست نازنینم
نکته های ریزی که ممنون میشم اگر بخونید...:)
خیالِ رویِ تو در هرطریق همراه ماست....
درد و دل....
شمارش معکوس شروع میشود...
wish
بغضم گرفته وقتشه ببارم..چه بی هوا هوای گریه دارم....:(
خبر خووب,روزمون
آرشیو مطالب
موضوعات
روزمره هام:) (۱۸۶)
دخترونه هام:) (۴۸)
خوشمزه هام:) (۶)
دوسداشتنیام:) (۶۷)
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
والپیپر اچ دی
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان