امروز صبح که بیدار شدم از خودم معذرت خواستم....
معذرت خواستم از ناتوانیم در خوب نگه داشتن حال دیروزم.....چون بجای اینکه بغلش کنم و دل به دلش بدم و بخوام که اروم بگیره و خوب باشه،بجاش فقط نالیدم و بغض کردم و حرفهای ناراحت کننده تو سرم چرخید.....درحالیکه دیروز با پری روز و با امروز و با هر روز دیگه،هیچ فرقی نداشت...
سینِ عزیزم....بازهم تمام سعیم رو بکار میگیره در خوب نگه داشتن حالت.....