از کتابخونه اومدم....
نون و پنیر بهترین انتخاب برای کسی که تا ساعت 10 شب تو کتابخونه با کتابها سروکله می زده است....
یه قطره اشک بخاطر سردرد و خستگیم از چشمم ریخت...
یه قطره اشگ دیگه,بخاطر نبود مادرم,تو این روزای خیلی طاقت فرسا,شدیدا بهش نیاز دارم.....کاش اومدنش اینقدر پرسه نداشت....
رفتم و صورتم رو با مایع شستوشوی صورت شستم....
بعد رفتم زیر گاز رو خاموش کردم.....گل گاوبونم رو داخل لیوان ریختم و اوردم کنار تختم گذاشتم.....
کتابهام رو از کیفم دراوردم که دوباره بخونم.....
الان هم منتظرم که گل گاوزبونم سرد بشه....
بفرمایید گل گاوزبان,تازه دمه....
۱۹ ارديبهشت ۹۸