بعد از کلاس ایلتس,یخورده با ص پیاده رفتیم.قشنگ ترین لحظه این بودکه داشتیم قدم میزدیم و دونه دونه ها برف به صورتمون میخورد....
زمستون 96
امروز 9 بهمن
اینجا(شمال ایران)
برف میاد.
پارسال اذر ماه اینجا برف اومده بود و تموم میوه های زمستونیه دوستداشتنی,روی شاخه ی درختا برف زده شد.
اصن نگاه کردن به بخار چای داغ تازه دم که اونم چاییش از چاییهای طبیعی باشه و توش هل بندازی و بخوای چاییتو با کیک دارچین و هویچ مامان پز بخوریااا,واقعاا حالت خوب و ارامش طور و اینا میشه.میگی نه امتحان کن خب...
*باتموم سختیهای این راهی که اتنخاب کردیم بازم منکه پشیمون نیستم و به خودم ازهمون اول قول دادم که تااخرش برم....
*خدایا شکرت.من به خواب هم نمیدیدم که یه فرصت برای جبران اشتباهات گذشتم وجود داشته باشه...
*گاهی اوقات اشکم در میاد ولی خب خودمو جمع و جور میکنم.وقتی زندگی بهت سخت میگیره مجبوری به خودت سخت بگیری تا از این جاده ی پرپیچ و خم زندگی منحرف نشی.گاهی اوقات هم تنبلی لازمه تا به خودت بیای و غرق ماشینی بودن نشی.!هووم؟!
۹ بهمن ۹۶