خب امروز رو یه روز جدید با شروعی دوباره درنظر گرفتم و خیلی بهتره اینجوری.حالا امیدوارم موودم تغییر نکنه...
خب امروز رو یه روز جدید با شروعی دوباره درنظر گرفتم و خیلی بهتره اینجوری.حالا امیدوارم موودم تغییر نکنه...
ناراحتم،خسته ام و دلتنگم و باهیچکس میل سخنم نیست...
فقط دوست دارم اشکام بیاد و بره.....چقدر تحملش برام سخته دلیلشم خودم میدونم،خداای من صبر بده لطفا
واقعا برام عجیبه که از وقتی پست چنل رو گذاشتم،بعد به مدت چند روز تا همین الان نمیتونستم وارد بیان بشم.
چه خبرتونه اخههه؟؟؟والا بخداا...دلیلش که واقعا نمیدونم چیه ولی خیلی میخره اس که...
دوستان نمیدونم چیشد یهو چنل بازکردم که بعضی اوقات یه چیزایی مثل دایری میمونه برام...
اگه دوست داشتین بیزحمت کامنت برام بذارین که من لینکشو براتون بفرستم.چون خصوصیه و اینجوری راحت ترم که به ادمهایی که میشناسمشون لینک رو بفرستم.امیدوارم درک کنید چون وقتی کسی که هیچوقت هیچ ریکشنی به هرچندوقت بکبار نوشته های من ریکشن نشون نمیده طبعا منم نمیشناسمش هووم؟؟؟....
هرجلسه از فانکشنال با اوا و پیترکه میگذره من کلی دچارچالش میشم...
از استرس هول میکنم....
اصلا هزارتا فکر که خدایا چی میشه چی نمیشه از ذهنم میگذره.....
کلاس ژوژا که فقط تو این فکرم یعنی من چجوری میخوام اینارو عین بلبل جواب بدم وحال اینکه همشون نیخوان عین بلبل بگی و فرصت فکرکردن نداری واقعاا...
اینا همه درحالیه که من برای هرجلسه فانکشنال که خوبه هر روز من دارم برای فانکشنال وقت میذارم خای تو بگو یه ساعت،از یه ساعت گرفته تا چندین ساعت.....
هممون همینیم همه برامون سخته،درعین حال که از تخصصی شدن بی از اندازه اش دارم لذت میبرم به همون اندازه سخت هست و امیدوارم خدا نتایج زحمتهامونو بده.....🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
هرجلسه از فانکشنال که میگذره من به اعصابم به فشاری میاد بخاطر اینکه نصف ترم سپری شده و من همش همچنان درحال خوندن و فهمیدن فانکشنالم ولی هیچ جهشی پیشرفتی نمیبینم و خیلیییی ناراحت کننده اس برام خیلیییییییییی.....
بگم فقط امیددددوارممممم و به این امید ولش نمیکنم و میخونم که یه جهشی توش ببینم یه پیشرفت خوب....
دعاکنید برام اگه ممنکه چون واقعااااا سخته و نمیدونی چقدر اذییت میشم وقتی انوقدر که باید خوب نیستم ولی همش نهااایت تلاش و صددرصد خودمو میگذارم براش ولی هنوز اون جهشه اتفاق نیوفتاده هنوز اون چیزی که اعتمادبنفس منو از صفر به یک برسونه....
و من اصلاااا با حفظ کردن چیزی اونو یاد نمیگیرم و دائم باید بفهمممش حالا ببین چقدر سخته همه چیو از چندبعد بفهمه و این دیدیه که فانکشنال و استادهاش ازمن میخوان...🙄
کامنهتارو جواب میدم شرمنده بخاطر تاخیر🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🥺🥺
زمانیکه مهدکودک میزفتم یادمه تو بچه های هم رده ی خودم و همکلاسم پسر و دختر روی هم یه ده ،پونزده تایی میشدیم.اقا من یادمه که یه پسره بود که سفید بود با چشمهای سبزِ چند رنگ(نه سبز خالص!) و اگه درست یادم باشه لبهای صورتی که من بیشتر خود چشماش و حالت صورتشو یادم میاد،اقا من رو این پسره کراش داشتم😂😂😂😂😂😂😂
یادمه هروقت وقت دکتر بازی اینا میشد،من اگه میدیدم اون دکتر شده بلااستثنا میگفتم برین کنااااااار من میخوام مریض باشم😂😂😂😂(همون قضیه الهییی تب کنم شاید پرستارم تو باشیه🙈🙈😄).....اره خلاصه اینم از کراش بچگیم که یهو یادم اومد بنویسم😃🙈.
یه نکته بگم از اینهمه هم رده ای خودم من تعداد خیلییی کمی رو یادم میاد و میشناسم و بقیه رو اصلا نمیشناسم ولی بقیه منو خیلییی خوب یادشونه و میشناسن،نشون به اون نشون که منو میبین و سلام علیک گرم و اینا ولی من میگم قربون شما ،شما خوبین؟ببخشید من بجا نیاوردم🤦🏼♀️🙄😂😂😂😂😂.
پاییز اومد و فصل پوشیدن بوت شد بخاطر بارونهای یهویی و طولانی و کج و همراه با وزش باااد زیادی که چترتو برعکس میکنه وسط دوییدن به سمت دانشگاه....
فصل پوشیدن پیراهنهای بافت و جوراب شلواری و موهای باز......شال و کلاه پوشیدن با بارونی که حسابی بپوشوندی از باد گاهی وحشتناک یخ نکنه گوشت🤦🏼♀️
😊
از ۸کلاس داشتم،فقط ساعت یک ناهارمو که از خونه دیشب اماده کرده بودمو خوردم و اومدم کتابخونه ی دانشگاه تا ساعت چهار که کلاس دارم🤦🏼♀️کمرم و رون و زانوهام درد میکنه و انگار درد نمیکنه....چیکار کنم که خسته ام و چشمام یکم خشک شده و میسوزه انگار،باید بخونم که یه به جز انتهای ترم،من یه امتحان خیلی خیلی سخت،یه چیزی مثل علوم پایه داریم و وقت زیادی نداریم براش فقط باید بخونیممممم.چشم رو هم بذاریم این ترم و ترم بعد میگذره و میاد این امتحانه....
اینهمه سال گشتم تا ورزشی رو پیدا کنم که نه تنها به سلامتیم کمک کنه بلکه اشتیاق به انجامش داشته باشم،گشتم و یوگا رو پیدا کردم....
یکشنبه ها برای من روز بیشتر عشق ورزیدن به خودمه،از صبحش که چشمهام روباز میکنم اشتیاقِ کلاس یوگا منو حسابی سرشوق میاره.....
میرسه به بعدازظهر،دقیقا به نیم ساعت قبل از شروع کلاس،پی دی اف درسی رو که دارم میخونم رو میبندم.شلوار ورزشی و یه جوراب مشکی میپوشم....
یه موزیک ملایم حتما پلی میکنم،میرم جلوی اینه،به چشمهام خیره میشم و به خودم لبخند میزنم،دستم رو وارد کیف ارایشم میکنم و ریملم رو برمیدارم،اروم اروم به قسمتهای انتهایی مژه هام ریمل میزنم تاکه از رنگ خودشون به رنگ مشکی تغییر رنگ بدن،حالا نوبت چیه؟نوبت رژ لب دوستداشتنیه،امروز چه رنگی دوست دارم؟؟؟بنفش ^_^ اره خودشه.....
درشو باز میکنم و به لبهام رنگ بنفش هدیه میکنم....
موهام رو یکدور باز میکنم مرتب میکنم و جمع میکنم....
حالا نوبت پهن کردن متِ عزیزمه.....مت سبز،مثل چمن سبز و مثل پنبه نرمممم.....
درکمد رو باز میکنم،اول ملافه ی سفید با طراحی روبانهای بنفش رو روی پارکت پهن میکنم و بعد متم رو روش پهن میکنم....
حالا نوبت اماده کردن کشمه،کش بنفشِ دوست داشتنیم و دراخر لیوان اب و تمام.....
به حالت ترکیش پوزیشن روی مت میشینم و کمکی اب میخورم....
حالا لیوانم رو میدارم کنار و دکمه ی جویین تو میتینگ رو میزنم و وارد کلاس میشم و با استادم احوال پرسی میکنم....
درنهایت و بعد از گذشت یکساعت و نیم،احساس میکنم من مثل یه پر هستم ازاد و رهااااا.......
سال دو بجز سختی درسهاش که پدر درمیاره ازت،اونجاییش بامزه اس که بچه ها بخاطر اینکه همدیگرو شناختن رو هم کراش میزنن😂😂
یا مثلا فقط اونجاش که میگه باباااا لامصب این پاسپورتش خیلی باارزشه،رل زدن باهاش فایده های بسیار داره😂😂🤦🏼♀️🤦🏼♀️🤦🏼♀️کلاس ماساژ باید پارتنرش بشم بقیه اش حله😄🤦🏼♀️🤦🏼♀️😂
پ.ن:این هفته سومین هفته ی شروع کلاسهاست و ما درحالیکه هر روز از ۸صبح کلاس داریم تا خود ۸ غروب،داریم از فشار فانکشنال و پاتو فیزیو له میشیم🤦🏼♀️🥺
پ.ن:کلاسها همه چه عملی چه تئوری همه حضوریه.